به گزارش ادراک خبر به نقل از هنر آنلاین: برای او اهمیتی نداشته که سالنی بین دو خیابان سرپرست و فریمانِ تهران را در اختیار داشته باشد یا آن بنای باشکوه منهتن نیویورک را؛ کما اینکه نمایشنامه «آقای شادی» دیوید ممت را هم نمیخواسته روی صحنه بیاورد، بلکه قصد داشته از تجمع شخصیتهای اصلی نمایشنامههایی […]
به گزارش ادراک خبر به نقل از هنر آنلاین: برای او اهمیتی نداشته که سالنی بین دو خیابان سرپرست و فریمانِ تهران را در اختیار داشته باشد یا آن بنای باشکوه منهتن نیویورک را؛ کما اینکه نمایشنامه «آقای شادی» دیوید ممت را هم نمیخواسته روی صحنه بیاورد، بلکه قصد داشته از تجمع شخصیتهای اصلی نمایشنامههایی مثل «باغ وحش شیشهای»، «خانه عروسک» و … روی صحنه کوچک خودش حرف تازهای بزند، فارغ از اینکه خروجی کار او را موفق ارزیابی کنیم یا خیر.
تامِ مخلوق تنسی ویلیامز، این شبها روی صحنه سالن دیوار چهارم زیادی سرگشته شده. قرار بوده با ترس خود مواجه شود اما مخاطب، شاهد یک سروصدا و قیل و قال بیمورد است. ترس، نوعی قدرت و هیبت دیکتاتوری با خود دارد و حرفش را با تحکم و بی هیچ صدای اضافه به فرد زندانی خودش القا میکند اما این ترسی که محمدحسین سپنج پیش روی ما گذاشته انگار خودش هم دچار عدم اعتماد به نفس است که این همه صدایش را بالا میبرد. این نحوه طراحی شخصیت از جانب بازیگر اما تاثیر زیادی روی کار جلال محبی (بازیگر نقش تام) نگذاشته و او به نسبت به همان شکلی ظاهر شده است، که باید.
تامِ نمایشی که این شبها در حال اجراست، با چالشی به نام بازیگر شدن مواجه است اما صحنهای که بناست روی آن عرض اندام کند، نه صحنه هنر تئاتر، که صحنه خود زندگی است. برای همین است که ابتدای به نورای خانه عروسک (با بازی شادی شاهعلی) پناه میدهد و بعد پتهاش را روی آب میریزد، درست مشابه آنچه در زندگی حقیقی و در روابط بین آدمها شاهدیم. تا امروز بیشتر نمایشهایی که از متن معروف ایبسن در ایران روی صحنه رفته، نورا را به خاطر سرگذشتی که داشته، زنی عمیق و محکم نشان داده اما در بازی شادی شاهعلی، به درستی، کمیک و کودکمآب پدیدار شده، چرا که مطابق با آنچه در متن اصلی خواندهایم، نورا زنی است که از سوی شوهرش مدام کنترل میشده تا ولخرجی نکند و دودمان زندگی را به باد ندهد.
موفقترین بازیگر در ارتباط با مخاطب اما کسی است که نقش افسر پلیس را بازی میکند؛ امیر شاهعلی. شخصیت او که نقش اصلی نمایشنامه «آقای شادی» هم به حساب میآید، چیستی اثر عاشوری را به تمامی با خود دارد. کافی است به دیالوگهای بهروزشده او دقت کنید تا به عمق حسرت عاشقان مهجورمانده هنر تئاتر پی ببرید، بیارتباط با اینکه در چه زمان و مکانی به سر ببرند.
نمایش، از طراحی قابل اعتنای لباس و صحنه بیبهره مانده اما به نظر میرسد عامدانه باشد، چرا که به این ترتیب تفاوت بین تئاتر ما و آن از ما بهترانِ آمریکایی، عریانتر پیش چشممان عیان میشود، چون به هر حال این کاری که به تماشا نشستیم، «آقای شادی» دیوید ممت نبود و اینجا هم تهران است و نیویورک نیست!