خبرگزاری تسنیم ـ مسعود براتی کارشناس اقتصادی و معاون پیشین سازمان سرمایهگذاری خارجی در یاداشتی به بررسی آثار عقبماندگی اقتصاد ایران در دهه ۹۰ پرداخته است که متن این یاداشت در ادامه میآید: دهه ۹۰ از آن جهــت بــرای جمهــوری اسـلامی ایــران، دهه مهــم و حائــز اهمیتــی اســت کــه تصمیمـات بـزرگ و مهمـی در ایـن دهـه اتخـاذ […]
خبرگزاری تسنیم ـ مسعود براتی کارشناس اقتصادی و معاون پیشین سازمان سرمایهگذاری خارجی در یاداشتی به بررسی آثار عقبماندگی اقتصاد ایران در دهه ۹۰ پرداخته است که متن این یاداشت در ادامه میآید:
دهه ۹۰ از آن جهــت بــرای جمهــوری اسـلامی ایــران، دهه مهــم و حائــز اهمیتــی اســت کــه تصمیمـات بـزرگ و مهمـی در ایـن دهـه اتخـاذ شـده کـه البتـه منجـر بـه تجربه تلـخ «درجا زدن اقتصــاد» شــده اســت. تحلیــل و بررســی دلایــل درجــا زدن اقتصــاد در ایــن دهــه، از آن جهــت اهمیــت دارد کــه مــا معتقدیــم، مســیر پیشــرفت، از بررســی تجربیــات گذشــته، الگوبــرداری از موفقیتهــا و عبرتگیـری از شکســتها میگـذرد. اختـلاف نظرهایــی هــم در تحلیــل ایــن دهــه و دلایـل رقــم خــوردن ایــن پدیــده وجــود دارد کــه همیــن تفــاوت، باعــث شــده اســت کــه مــا بــه ایـن موضـوع، به صـورت اختصاصی بپردازیم.
اقتصاددانـان دلیـل اصلـی درجـازدن اقتصـاد در دهه ۹۰ را تحریـم میداننـد امـا میتـوان گفـت کـه در واقـع، دلیـل اصلـی ایـن پدیـده، اختلال محاسـباتی و نـوع نـگاه اشـتباه مـا بـه موضـوع تحریـم و نـوع مواجهه مـا بـا آمریـکا بـوده اسـت کــه در ادامــه بــه شــرح آن پرداختــهایــم.
ایران در دهۀ ۹۰ رشد اقتصادی نداشته و به همین دلیل در آن زمان سرانۀ درآمدی مردم کاهش پیدا کرد بهعلاوه رشد جمعیت در کنار نبود رشد اقتصادی سبب کاهش درآمد سرانه ایرانیان نیز شد؛ در نتیجه دهۀ ۹۰ را دهۀ درجا زدن اقتصاد ایران میدانیم. منظور از درجا زدن در اقتصاد هم عدم رشد اقتصادی است.
نمودارهای رشد اقتصادی در دهۀ ۹۰ به طور کامل نشان میدهند که در مقاطع زمانی اعمال تحریمهای ظالمانه علیه مردم ایران، رشد اقتصادی دچار کاهش شدید شده و همین موضوع سبب شده است در دهۀ ۹۰ رشد اقتصادی تقریباً صفر باشد. اولین شوک هم در سال ۱۳۹۱، همزمان با اعمال تحریم بانک مرکزی و تحریم فروش نفت ایران اتفاق افتاد که سبب کاهش دسترسی به منابع ارزی و همچنین میزان فروش نفت شد. پس از آن در سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ نیز با تحریمهای حداکثری از سوی آمریکا فروش نفت و دسترسی به منابع ارزی دچار مشکل شد و در نتیجۀ آن، رشد اقتصادی منفی شد.
آیا تحریم علت درجازدن اقتصاد در دهه ۹۰ بوده است؟
روایت برخی از اقتصاددانها از علت درجا زدن اقتصاد ایران، روایت روشن و مشخصی است. آنها اعمال تحریمها از سوی آمریکا را علت این پدیده میدانند؛ این تحلیل، مبتنی بر واقعیت کمی و آمارهای موجود است، اما در صورت همراه شدن با کمدقتی و سطحینگری، منجر به ارائه یک توصیه سیاستی میشود.
آنها میگویند برای رشد اقتصادی به صورت مستمر، لازم است مانع تحریم، از پیش پای اقتصاد ایران برداشته شود و در تایید این گزاره نیز تجربۀ سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ که با حصول توافق هستهای و رفع برخی تحریمها رشد اقتصادی با فروش نفت به ۱۲ درصد رسید را شاهد بر گفتۀ خود می گیرند.
اما میتوان گفت: «ریشۀ این درجا زدن، اختلالات محاسباتی تصمیم گیران ایرانی بوده است و نه اعمال تحریمهای فلج کننده یا حداکثری از سوی آمریکا». این گزاره به معنای عدم اثرگذاری تحریمها بر اقتصاد ایران نیست. تاثیر تحریمهای اقتصادی آمریکا بر ایران امر واقعی و غیرقابل انکاری است اما تحریم به عنوان یک پدیده تحمیلی و عارض شده بر اقتصاد ایران، همچون پدیده زلزله است که برای جوامع، به صورت ناخواسته اتفاق میافتد.
هیچ جامعهای خواهان زلزله نیست اما میداند که رخ دادن زلزله خارج از اراده او است و آن چیزی که در ارادۀ اوست، ایجاد آمادگی لازم برای مواجۀ کم هزینه با این پدیده است. تحریم نیز چنین وضعیتی دارد ایران خواهان اعمال تحریم نبوده ولی تحریم بر آن تحمیل شده است؛ اما به دلیل اختلالات محاسباتیِ تصمیم گیران سطح کلان کشور، راهبرد انتخاب شده برای مقابله با تحریم، نه تنها سبب «رفع تحریم» و برطرف کردن مشکلات اقتصادی نشد بلکه سبب «تشدید تحریمها» و بروز مشکلات بیشتری در اقتصاد گردید.
به عبارتی علت اصلی درجا زدن اقتصاد در دهۀ ۹۰ و سختتر شدن وضعیت اقتصادی مردم در ایران، تصمیمات غلط از سوی تصمیمگیران ارشد کشور بوده است و نمیتوان تحریم را علت اصلی این وضعیت دانست. برای تبیین این ادعا لازم است تحولات دهۀ ۹۰ را مرور کنیم.
سلاحسازی از دلار
تصویب «قانون جامع تحریمها و سرمایهزدایی ایران» در سال ۲۰۱۰ در دورۀ ریاست جمهوری اوباما یا همان تحریمهای نسل جدید که ما آنها را با عنوان تحریمهای ثانویه نسل دوم ریسک محور میشناسیم و در بین آمریکاییها به عنوان «تحریمهای فلج کننده» شناخته میشوند؛ سبب شد جبههای جهانی در اقتصاد بینالملل علیه همکاری با ایران ایجاد شود که فرماندهی این جبهه توسط وزارت خزانهداری آمریکا انجام میشد.
در این جبهه بانکهای بزرگ بین المللی و شرکتهای بزرگ چند ملیتی حضور فعال داشتند. منبع اصلی قدرت آمریکا برای اعمال این نوع تحریمهای بیسابقه علیه ایران، نفوذ و سلطۀ دلار بر مناسبات مالی بینالمللی بود. آمریکا برای اولین بار از منابع قدرت خود در نظام مالی بینالمللی استفاده سیاسی کرد. «سلاحسازی» از دلار عبارتی است که با آن میتوان این اقدام را بهخوبی توضیح داد.
ایران برای اولین بار با این نوع تحریمها مواجه شد و طبیعی بود که ضربات آن جدی و موثر باشد؛ خصوصاً در سال ۱۳۹۱ که بانک مرکزی ایران و فروش نفت ایران زیر ضربۀ این تحریمها قرار گرفت. در آن مقطع، تلاش برای دور زدن تحریمها و ایجاد منفذهایی جهت زنده ماندن اقتصاد از اصلیترین واکنشها بود.
آغاز گفتمان مذاکره
به واسطۀ جهش نرخ ارز و تورم بالا، زندگی عادی مردم دچار چالش و سختی شده بود. به عبارت دیگر سفرۀ زندگی مردم کوچکتر شده بود و همین وضعیت سبب شد تا مردم به دلایل به وجود آمدن چنین وضعیتی بیشتر توجه کنند. اعمال تحریمهای فلج کننده از سوی آمریکا در سطح جامعۀ ایران، فضا برای اندیشیدن به مسائل بنیادیتر را ایجاد کرد وهمزمان در میان نخبگان سیاسی کشور گفتگوهای جدیای برای انتخاب مسیر درست در مقابله با تحریم جریان داشت.
علی رغم تصور عمومی که میپنداشت، دولت وقت همراه با ایدۀ مقاومت در مقابل آمریکا است، شواهد مختلفی حاکی از آن است که دولت وقت راه درست برای مقابله با تحریم را «مذاکره با آمریکا» میدانست. وزیر خارجۀ دولت وقت، آقای دکتر صالحی نقش مهمی در ایجاد کانال مذاکراتی عمان داشت. هرچند کانال مذاکراتی عمان در دولت آقای احمدی نژاد به نتیجه ملموس و توافق نرسید که به نظر میرسد از ابتدا هم قرار نبوده این مذاکرات منجر به نتیجه ملموس شود.
(شواهد متعددی وجود دارد که آمریکا تا قبل از فراگیر شدن موضوع مذاکره در جامعۀ ایران و مطالبه از دولت مردان برای حصول توافق با آمریکا که از آن به عنوان وضعیت «اجتماعی شدن مذاکره» یاد میکنیم ارادهای برای حصول نتیجه در مذاکرات با ایران چه در سطح رسمی که در قالب مذاکرات با ۱+۵ دنبال میشد و چه در سطح محرمانه که در عمان دنبال میشد؛ نداشت)
تلاشهای داخلی و توطئه خارجی
مذاکرات عمان زمینهساز گسترش این تصویر در میان نخبگان سیاسی در ایران بود که آمریکا در مذاکرات مسئولیت پذیر بوده و میتوان با آمریکا به یک توافق عادلانۀ مبتنی بر به رسمیت شناختن حقوق هستهای ایران و رفع تحریمها رسید.
آقای دکتر صالحی در کتاب خاطرات خود که بهصورت مشترک با آقای ظریف نوشتهاند به این موضوع اشاره میکند که در ماههای انتهایی دولت دهم ایشان، آقای خواجه، معاون خود را مامور توضیح تحولات مربوط به مذاکرات محرمانۀ عمان به افراد مؤثر و معتمد نظام میکند که ماحصل فعالیتهای نخبگان سیاسی در سال ۱۳۹۱ تثبیت و تعمیق ایدۀ مذاکره برای رفع تحریم بود.
ایدۀ مذاکره و تنشزدایی با قدرتهای بزرگ و مهمتر از همه، دولت آمریکا یک ایدۀ جدید نبود؛ این ایده پس از جنگ تحمیلی بارها و بارها توسط نخبگان سیاسی و اقتصادی که معتقد به لزوم تنشزدایی در سیاست خارجی و کنار گذاشتن ظلم ستیزی در عرصه بین الملل بودند مطرح شده بود.
دولت سازندگی و دولت اصلاحات به طور جدی این سیاست را البته تا محدودهای که به آنها اجازه داده میشد دنبال میکردند. اما در سال ۱۳۹۱ به واسطۀ اعمال تحریمهای فلج کننده از سوی آمریکا و وضعیتی که به تبع آن در اقتصاد ایجاد شده بود؛ جامعه ایران، زمینۀ مناسبی برای شنیدن مجدد این ایده و اقبال به آن داشت. تحولات مربوط به مذاکرات کانال پشتی در عمان به باورپذیر شدن این ایده بسیار کمک کرد و اینگونه به نظر میرسید که حصول توافق با آمریکا امکانپذیر است. به عبارت دیگر از نظر نخبگان سیاسی در آن مقطع، آمریکا یک بازیگر مسئولیتپذیر و قابل اعتماد برای به تحقق یک توافق دیده میشد.
همزمان با این فعالیتها جریان نخبگان سیاسی و اقتصادی نیز مستقل از مسائل مربوط به مذاکرات عمان، به جریانسازی در میان مسئولان امر میپرداختند. برای مثال آقای ظریف در کتاب «راز سر به مهر»، از تدوین گزارش مفصلی صحبت میکند که بخش مربوط به سیاست خارجی توسط ایشان انجام شده است.
این گزارش، جهت اعلام نظر و ابراز نگرانی به مقامات عالی نظام که به نظر میرسد منظور ایشان رهبر معظم انقلاب است تهیه شده بود. در این گزارش تصویری ترسیم میشود که اگر در سیاست خارجی تغییری مهم رخ ندهد و تفاهمی با قدرتهای بزرگ حاصل نشود کشور با شرایط بدی مواجه خواهد شد.
برآیند فعالیتهای نخبگان سیاسی در آن مقطع، ترسیم این تصویر بود که به علت تصمیمها و رفتارهای اشتباه، وضعیت کشور در نقطه بحرانی است و برای اینکه از این وضعیت خارج شویم باید تغییر تصمیم و رفتار صورت گیرد. همچنین به واسطۀ تصویر ترسیم شده از سوی آمریکا در مذاکرات عمان، این گزاره که «آمریکا مسئولیت پذیر بوده و حاضر است ضمن پذیرش حقوق هستهای ایران رفع تحریمها را نیز متعهد شود» محور اصلی تصویرسازی مذکور بود.
مذاکره با کدخدا؛ بهرهگیری انتخاباتی
در سال ۹۲ با تغییر فضای جامعه به دلیل انتخابات ریاست جمهوری، فرصت بسیار بزرگی برای طرح این ایده با جامعه و تعیینتکلیف این موضوع، در انتخابات ریاستجمهوری بهوجود آمد. آقای روحانی نیز که به واسطۀ جایگاه خود، یعنی نمایندگی رهبر انقلاب در شورای عالی امنیت ملی، نسبت به تحولات مربوط به مذاکرات عمان آگاهی داشته است و کمپین انتخاباتی خود را براساس این آگاهی، بر محور مذاکره با کدخدا ساماندهی کرد.
البته در کتاب «راز سر به مهر» تاکید شده است که آقای روحانی تا زمان پیروزی در انتخابات اطلاعی از مذاکرات عمان نداشته است اما به دو دلیل میتوان این ادعا را مخدوش دانست. دلیل اول جایگاه آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی است که مذاکرات زیر نظر این نهاد دنبال میشد و آقای صالحی بارها در خاطرات خود به چالشهای میان وزارت خارجه و دبیرخانه شعام اشاره نموده است.
دلیل دوم به اشارات صریح آقای صالحی درباره گزارشدهی به بزرگان نظام دربارۀ مذاکرات عمان باز میگردد که حتی اگر آقای روحانی مخاطب این گزارشها نبوده باشد سایر افراد همچون آقای هاشمی رفسنجانی حتماً مخاطب این گزارشها بودهاند؛ چراکه ایشان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مهمترین فرد در نظام سیاسی کشور بود که حامی این رویکرد بوده است وهمچنین از مهمترین حامیهای آقای روحانی محسوب میشد، بهطوری که طبق گفتههای خودشان، ایشان آقای روحانی را از پایین به صدر انتخابات رساند.
انتخابات ریاستجمهوری؛ رفراندوم در عرصه سیاست خارجی
صحنۀ انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۹۲ به صحنۀ رفراندوم در عرصۀ سیاستخارجی تبدیل شد که برخی با سادهاندیشی دلیل این وضعیت را حضور آقای جلیلی در انتخابات بیان میکنند در حالی که به نظر میرسد وضعیت ایجاد شده در انتخابات همان سال، ماحصل یک طراحی پیچیده و چند جانبه از سوی آمریکا بوده است که نخبگان سیاسی نقش مهمی در آن ایفا کردهاند.
مناظره کاندیداهای ریاستجمهوری درباره سیاست خارجی نشان میدهد که طیف وسیعی از نخبگان سیاسی اعم از اصلاح طلبان اعتدالگرایان و اصولگرایان، حامی رویکرد مذاکره برای رفع تحریم بودند؛ تا جایی که آقای دکتر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب در عرصۀ بینالملل در مناظرات، به شدت به سیاست مذاکراتی نظام حمله کرد و اعلام کرد که «میتوان هم هستهای بود و هم تحریم نبود». این رویکرد در انتخابات توانست نظر مردم را جلب کند و رأی مردم را کسب کند و سرانجام، از سال ۹۲ سیاست مذاکره برای رفع تحریم، سیاست رسمی کشور شد.
وقتکشی در انتظار توافق
ایدۀ اصلی دولت آقای روحانی مذاکره باهدف حصول توافق با آمریکا و رفع تحریمها بود. او معتقد بود رفع تحریمها سبب برطرف شدن موانع پیش روی اقتصاد خواهد شد و در نتیجۀ آن مشکلات اقتصادی برطرف خواهد شد.
اتخاذ این سیاست آثاری در سطح اقتصادی داشت که باید آنها را بررسی کرد؛ آثار ملموس این سیاست ایجاد آرامش و کنترل انتظارات تورمی بود که منجر به ثبات قیمت ارز و کاهش نرخ تورم در سالهای ۱۳۹۲ تا اواسط ۱۳۹۶ شد. اقدامات دیگری، بهصورت موازی با این سیاست در داخل نیز دنبال شد که در ایجاد اثرات فوق مؤثر بود؛ از جمله افزایش نرخ واقعی بهره، توسط نظام بانکی که باعث جریان پیدا نکردن نقدینگی در آن سالها و سبب رشد نقدینگی با سرعت قابل توجهی در سالهای بعد شد. این نقدینگی به دلیل پرداخت بهرۀ سپردههای بانکی ایجاد شد.
در سطحی دیگر نیز فعالان اقتصادی و از آن مهمتر، دولت به دلیل انتظار برای حصول توافق و رفع تحریمها، اقدام اساسی و جدیای انجام نمیدادند. دولت اول آقای روحانی، زمان زیادی را برای مشخص شدن نتیجۀ مذاکرات از دست داد؛ بهطوری که تعداد زیادی از وزارتخانههای اقتصادی از جمله وزارت نفت، وزارت سمت، وزارت راه و شهرسازی، بانک مرکزی و… برنامههای اصلی خود را متوقف به حصول نتیجه مذاکرات کردند.
در آن سالها علی رغم کنترل تورم، کشور وارد دورۀ رکود شده بود که انتظار برای رفع تحریمها بهعنوان نتیجۀ مذاکرات و توافق، از مهمترین دلیل آن بود. در انتهای سال ۱۳۹۴ پس از اجرای توافق نیز به دلیل عدم انطباق واقعیتهای توافق با تصورات مسئولان دولتی و فعالان اقتصادی، بهغیر از حوزه نفت، در سایرحوزهها شاهد تحول خاصی نبودیم.
مجموعۀ دولت و فعالان اقتصادی به گزارههای مطرح شده از سوی مسئولان مذاکره و رئیس جمهور تکیه کرده بودند در حالی که واقعیتِ توافق حاصل شده متفاوت بود. آقای روحانی در تیر ماه ۱۳۹۴ در زمانی که متن توافق نهایی شده بود، اعلام کرد که «طبق توافق، تمام تحریمها بالمره لغو میشود». این سیاست رسانهای به صورت مستمر در داخل کشور دنبال میشد و همین سبب شد تا تصوراتی غیر واقعی در ذهن دولتمردان و فعالان اقتصادی ایجاد شود، اما با اجرایی شدن توافق انتظارات برآورده نشد.
تنها ثمرۀ مذاکره
تنها حوزهای که توافق توانست بر آن اثر ملموس و جدیای داشته باشد، حوزه فروش نفت بود که وزارت نفت نیز آمادگی لازم برای استفاده از این فرصت را داشت. در زمان کوتاهی، فروش نفت ایران به قبل از تحریمها بازگشت و برای همین رکورد بیسابقه رشد اقتصادی با احتساب نفت ۱۲ درصد ثبت شد. سایر حوزههای وابسته به فروش نفت نیز رشد مناسبی داشتند.
شکست توافق هستهای در شکلدهی روابط بانکی خارجی
یکی از حوزههایی که برای فعالان اقتصادی بسیار اهمیت داشت و به حالت قبل بازنگشت، «روابط بانکی خارجی» بود. توافق هستهای، در برداشتن تحریمهای بانکی، خصوصاً تحریمهای ریسکمحور که از سوی کنگرۀ آمریکا علیه ایران اعمال شده بود توفیق نداشت روابط کارگزاری میان بانکهای ایرانی و بانکهای خارجی برقرار نشد و بانکهای بزرگ و مهم حاضر به همکاری با بانکهای ایرانی نشدند.در نتیجۀ این وضعیت بود که بخش غیر نفتی نتوانست استفاده مطلوب و مورد انتظار را از اجرای توافق هستهای انجام دهد.
شکست توافق؛ بازگشت و تشدید تحریمها
انتظار چند ساله برای حصول توافق رفع تحریمها منجر به معطل شدن اقتصاد شده بود و در کنار آن برآورده نشدن انتظارات از توافق، فضای شکنندهای را در اقتصاد کشور به وجود آورده بود. همچنین جریان خلق نقدینگی در نظام بانکی با سرعت قابل توجهی به جلو حرکت میکرد و مشخص بود که این نقدینگی وارد بخش تولید نشده و انبارهای از نقدینگی شکل گرفته است.
دی ماه سال ۱۳۹۶، چند ماه قبل از خروج آمریکا از برجام نقطه شروع تلاطمات اقتصادی بعد از توافق هستهای بود. شوک ارزی با ایجاد محدودیت از سوی امارات به بازار ارز ایران وارد شد. و همزمان، کاهش سود بانکی در کنار جذابیت بازار ارز تعادلهای اقتصادی را دچار تغییر کرد و اقتصاد ایران وارد دورۀ شوک ارزی شد. در اردیبهشت ماه سال۱۳۹۷ آمریکا با خروج از برجام شوک روانی قابل توجهی به اقتصاد ایران وارد کرد و ۶ ماه پس از آن با اعمال تحریمهای رفع شده و افزایش تحریمها تحت کمپین فشار حداکثری تلاش کرد تا اقتصاد ایران را با فروپاشی مواجه کند.
مهمترین نقطۀ فشار، کاهش فروش نفت و عدم دسترسی به منابع حاصل از آن بود. همانطور که اشاره شد فروش نفت مهمترین دستاورد ملموس توافق بود و لذا وزن آن نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده بود و محدودیت اعمال شده بر میزان فروش نفت و دسترسی به منابع آن، نسبت به گذشته اثر بیشتری بر اقتصاد داشت. درنتیجه رشد اقتصادی ایران در سال ۹۷ و ۹۸ منفی شد.
با توضیح فوق مشخص میشود که راهبرد اتخاذ شده در مواجهه با تحریم، زمینه نوسانات اقتصادی در دهه ۹۰ را مهیا کرده و در مجموع فرازها و فرودها منجر به درجا زدن اقتصاد در دهه ۹۰ شده است.
تداوم تمایل به مذاکره
همانطور که اشاره شد در سال ۱۳۹۷دولت آمریکا از برجام خارج شد و تحریمهای رفع شده در توافق را به همراه حجم زیادی از تحریمهای جدید علیه ایران اعمال کرد و در مقابل از ایران خواست تا به میز مذاکرات جامع برای حصول یک توافق جامع واقعی بیاید تا تحریمها رفع شود.
در آن مقطع دولت آقای روحانی هرچند در ابتدا با بیان این سخن که «با اروپاییها ادامه میدهیم و آمریکا یک مزاحم بود که کم شد» در مقابل فشارهای آمریکا ایستادگی کردند اما با گذر زمان و مشخص شدن این واقعیت که اروپاییها کامل و مطابق با سیاستهای آمریکا در قبال ایران عمل میکنند زمزمههای ضرورت مذاکره به گوش میرسید.
روحانی ایدۀ دیگری برای مدیریت کشور نداشت و دولتمردان او نیز همین گونه بودند. روحانی در مجمع سالیانه بانک مرکزی در دی ماه ۱۳۹۸ گفت: «من بلد نیستم کاری به دنیا نداشته باشم و برای حل مشکلات فقط به داخل نگاه کنم. اگر اقتصاددانی بلد است که تمام روابط خارجی خراب باشد اما اقتصاد مملکت هیچ دست نخورد به ما هم بگوید.» برخی از صحبتها به گوش میرسید که دولتمردانِ سطح بالا در دولت روحانی بیان میکردند که هرچه زودتر بتوان مذاکره کرد بهتر است.
مواضع روشن رهبر انقلاب
مواضع رهبر انقلاب همانطور که سالهای قبل نیز بیان فرموده بودند کاملا روشن بود. ایشان آمریکا را قابل اعتماد نمیدانستند و تجربۀ برجام را برای دنبال نکردن مسیر مذاکره، بسیار عبرت آموز خواندند. دولت آمریکا علاوه بر فشار حداکثری، پیشنهادهای مذاکره را نیز به طرف ایرانی ارائه میداد تا بتواند مقاومت طرف ایرانی را تضعیف کرده و بشکند. پیام ارسال شده از سوی ترامپ در خرداد ماه سال ۱۳۹۸ که توسط نخست وزیر وقت ژاپن، آقای شینزو آبه برای رهبر انقلاب آورده شد اما رهبر انقلاب در پاسخ بدون پذیرفتن پیام به آقای نخست وزیر گفتند که ترامپ را لایق گفتگو نمیدانم. اما مشخص بود که جریان نخبگان سیاسی که در مقطع سالهای ۹۱ و ۹۲ توانسته بودند ایدۀ خود را به کرسی بنشانند همچنان برای قبول ایدۀ مذاکره با ترامپ، فعالیت بسیاری میکردند.
یکی از مقاطع مهم زمانی در کشاکش توصیف شده در این سالها، شهریور سال ۱۳۹۸ بود؛ زمانی که آقای روحانی قصد سفر به نیویورک و حضور در مجمع عمومی سازمان ملل را داشت. ترامپ که به دنبال رسیدن به یک موفقیت در موضوع ایران بود و میخواست از آن برای انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا استفاده کند، با همکاری فرانسه دنبال برگزاری جلسهای با روحانی، رئیس جمهور ایران بود و میخواست تصویری تاریخی از این لحظه ثبت و برای انتخابات خود استفاده کند. از تحولات آن مقطع میتوان فهمید که در درون ایران نیز بسیاری از افراد به این کار تمایل داشته و آن را مفید میدانستند.
چند سال بعد آقای مرعشی یکی از فعالان سیاسی کارگزاران در برنامه جهان آرا به این مقطع اشاره میکند و بیان میکند: اگر آقای روحانی با ترامپ در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل سلام علیک میکرد؛ تحریمها برداشته میشد. بعید است این روایت حقیقت داشته باشد اما به نظر میرسد این روایت در آن زمان در میان نخبگان سیاسی حامی دولت عامدانه گسترش یافته بود.
اما رهبر انقلاب با ایستادگی در مواضع عقلانی خود در سخنرانی جلسه درس خارج فقه به توضیح دلیل خطرناک بودن این ایده میپردازد. ایشان میفرمایند: «یک نکتهی مهمّی در اینجا وجود دارد که این را، هم شما فضلای محترم، علمای محترم ــ که در بین شما خطبائی هستند، کسانی هستند که با مردم سر و کار دارند ــ باید توجّه کنید، هم عموم مردم بخصوص خواصِّ مردم باید توجّه کنند. یک سیاستی را دولت آمریکا در پیش گرفته است و آن، سیاست فشار حدّاکثری به جمهوری اسلامی است؛ خودشان هم میگویند، میگویند فشار حدّاکثری. حرف دولت کنونی آمریکا این است: میگوید که آقا با رودربایستی و با تعارف و مانند اینها نمیشود جمهوری اسلامی را به زانو درآورد، نمیشود او را به قبول و تواضع وادار کرد، بایستی فشار حدّاکثری وارد بیاوریم. فشار حدّاکثری هم همین است که مشاهده میکنید: انواع و اقسام تحریمهای گوناگون، مدام تهدید، مدام یاوهگوییهای مختلف در رسانهها و غیره؛ این فشارِ حدّاکثری است. امیدشان به این است که این فشار حدّاکثری تأثیر بگذارد. او میخواهد فشار حدّاکثری را به ثمر برساند هم برای رقبای داخلی خودش، هم برای اروپاییها، هم به عنوان یک سیاستِ قطعیِ رژیمِ ایالاتِ متّحده این را جا بیندازد که مواجههی با ایران فقط با فشار حدّاکثری [میسّر است].
خب، چه جوری میخواهد ثابت کند که این موفّق شده است؟ چون تا حالا که فشار حدّاکثری موفّق نشده؛ خودشان هم میگویند. در بین خود آمریکاییها هم کسان زیادی ــ در دنیا هم همین جور ــ میگویند فشار حدّاکثریِ آمریکا نتوانسته ایران را به زانو دربیاورد؛ البتّه قطعاً هم همین است. چه جور میخواهد اثبات کند که فشار حدّاکثری تأثیر دارد؟ به این [صورت] که مسئولین جمهوری اسلامی را بکشاند پای میز مذاکره؛ بگوید ببینید، اینها که میگفتند ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم، فشار حدّاکثری، اینها را مجبور کرد که بیایند پای میز مذاکره بنشینند؛ هدف این است؛ با این کار ثابت کنند به همه و تثبیت کنند در سیاست آمریکا که فشار حدّاکثری، تنها راه مواجهۀ با جمهوری اسلامی است؛ این سیاست او است.
ما در مقابل باید توجّه داشته باشیم که اگر دشمنِ ما توانست اثبات کند که فشار حدّاکثری، علاج کار ایران است و روی ایران مؤثّر است، ایران دیگر و هرگز روی آسایش را نخواهد دید؛ هر چیزی را که قلدرانه از جمهوری اسلامی مطالبه کنند، اگر جمهوری اسلامی گفت چشم، که خب تمام است؛ اگر گفت نمیکنم، فشار حدّاکثری [خواهند آورد]. اگر برای آنها معلوم شد، ثابت شد که فشار حدّاکثری کار میکند و اثر میگذارد، دیگر جمهوری اسلامی و کشور عزیز ما و ملّت عزیز ما واقعاً روی آسایش را نخواهند دید؛ برای خاطر اینکه این سیاست پشت سر همهی مطالبات ناحق و مستکبرانه و قلدرانهی آمریکا قرار خواهد گرفت؛ مسئله این است.»[۱]
همچنین ایشان تاکید کردند: «هیچ گونه مذاکرهای در هیچ سطحی بین مسئولین جمهوری اسلامی و آمریکاییها اتّفاق نخواهد افتاد؛ نه در سفر نیویورک، نه در غیر سفر نیویورک»[۲] با این سخنرانی، بساط احتمالی گفتگوی دو رئیس جمهور برچیده شد. هرچند دولت، در حوزههای دیگر اقداماتی را دنبال کرد که این اقدامات فشار بر کشور را برای پذیرش موضوع مذاکره حفظ میکرد. به نظر میرسد حادثه آبان ۹۸ در همین راستا قابل تحلیل باشد به این معنا که باید بین فشار بر مردم و مذاکره با ترامپ، برای رفع تحریمها یکی را انتخاب کرد. همچنین دولت، فشارهای زیادی برای تصویب لوایح مرتبط با fatf بر مجمع تشخیص مصلحت نظام وارد آورد که البته با موفقیت همراه نبود.
شهادت سردار و سکوت طرفداران مذاکره
سرانجام شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی فضای حاکم بر کشور را به طور کلی تغییر داد و میتوان گفت فشارها برای مذاکره به طور کامل کنار رفت. حتی فشارهای دولت برای تصویب لوایح مرتبط با fatf بر مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز پایان یافت.
این نقطه، زمانی است که میتوان ازآن به عنوان شروع تصمیم گیری و برنامهریزی با فرض ماندگاری تحریمها یاد کرد. سال ۱۳۹۹عرصۀ اقتصاد برای کسانی که معتقد بودند در شرایط تحریم نیز میتوان کار انجام داد؛ باز شد. برای مثال فروش نفت که در مقطعی از سال ۹۸ به زیر ۱۰۰ هزار بشکه در روز رسیده بود با سرعت مناسبی شروع به افزایش کرد تا حدی که شهریور ۹۹ خبرگزاری رویترز آمار بالای یک میلیون بشکه در روز را برای فروش نفت ایران مخابره کرد.
تا زمان پایان دولت روحانی وضعیت دوگانه بر فضای کشور حاکم بود از یک طرف دولتمردان قائل به اداره کشور در شرایط تحریم نبودند و حتی آقای روحانی خود در سخنرانی با صراحت این جمله را گفتند: «من بلد نیستم» که این سخن ایشان ناظر به اداره کشور در شرایط تحریم و بدون مذاکره با آمریکا بود. سایر دولتمردان نیز همین نظر را داشتند. از طرف دیگر اما تحریمشکنیهایی به واسطۀ نیازهای واقعی و غیرقابل چشم پوشی کشور صورت میگرفت که نشان میداد میتوان با شرایط تحریم کارهای مهمی را انجام داد. برای نمونه فروش نفت با ورود بازیگران غیردولتی فعال شد و نقش مرحوم «رستم قاسمی» در این زمینه نقش موثر و مهمی بود.
نقطۀ تغییر وضعیت اقتصادی؛ تغییر مواضع دربرابر بحرانها
نمودارهای رشد اقتصادی ایران نشان میدهد که از سال ۱۳۹۹ تا به امروز شاهد رشد اقتصادی مثبت، هستیم (هرچند در حد متوسط یعنی حدود ۴درصد) و اگر معدل سه سال اخیر را مبنا قرار دهیم اقتصاد ایران با سرعت متوسط رشد داشته است.
این رشد در حالی رخ داده است که تحریمهای اقتصادی علیه ایران، کما فی السابق برقرار بوده و توافقی در زمینۀ رفع تحریمها میان ایران و آمریکا حاصل نشده است. پس میتوان به این گزاره اقتصاددانان که معتقدند برای رشد اقتصادی نیازمند رفع تحریمها هستیم؛ کمی نقد وارد کرد. سوال مهم در اینجا این است که «چرا در سه سال اخیر رشد اقتصادی رقم خورده؟ و نسبت این رشد با موضع ما در برابر بحرانهای اقتصادی چگونه است؟»
گرهنزدن مسائل کشور به مذاکرات
با تشکیل دولت سیزدهم تغییر مهمی در دولتمردان رخ داد و افرادی که در دولت مشغول به کار شدند قائل به این بودند که در شرایط تحریم نیز میشود کار کرد. آقای رئیس جمهور نیز بارها بر این نکته تاکید کرد که زندگی مردم و مسائل کشور را به مذاکرات گره نخواهد زد. همین شرایط سبب شد تا سرعت کسب توفیقات اقتصادی افزایش پیدا کند. در دو سال ابتدایی دولت سیزدهم شاهد بازگشت تجارت خارجی به میزان قبل از تحریمها هستیم همچنین رشد اقتصادی مناسب به صورت پیاپی و کاهش بیکاری را شاهد هستیم. حتی شاهد هستیم که در دو سال ابتدایی دولت، سرمایهگذاری خارجی که از سختترین کارها در شرایط تحریم است ۳ برابر میانگین ۹ سال قبل، مصوب شده است.
لذا اگر درباره اهمیت رویکرد و دیدگاهها نسبت به تحریم و نحوه مواجهه با آن در وضعیت اقتصادی صحبت میکنیم از یک امر واقعی به همراه دلایل متعدد صحبت میکنیم. دهۀ ۹۰از آنجا به دهۀ از دست رفته تبدیل شد که بدون بررسی کارشناسی و علمی، راهبرد مذاکره برای رفع تحریم که برساخته از مراکز فکری آمریکا بود به سیاست رسمی نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد.
بر اساس توضیحات فوق اگر بخواهیم در دهۀ پیشرو رشد اقتصادی به همراه عدالت در کشور رخ دهد، در گام اول باید مراقبت باشیم که خطاهای محاسباتی گذشته در میان تصمیمگیران رخ ندهد. نگاه به تحریمها نباید یک نگاه موقت و کوتاه مدت باشد. باید با فرض ماندگاری تحریمها به برنامهریزی مبادرت نمود. همچنین باید توجه داشت که هدف ما صرفا بقا در شرایط تحریم نیست. بلکه ما بهدنبال پیشرفت در این شرایط هستیم و این نیز شدنی است. فرصتهای بینظیری به واسطه تغییرات مهم در فضای بینالملل برای ایران ایجاد شده است که با استفاده از آنها میتوان پیشرفت اقتصادی برای کشور به ارمغان آورد.
انتهای پیام/