گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: پوران درخشنده فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکنندهی سینمای ایران است که فیلمسازی را با مستندسازی شروع کرد. «پرنده کوچک خوشبختی» از جمله اولین فیلمهای این کارگردان است که با اقبال عمومی مخاطبان روبهرو شد. بعد از این فیلم بود که درخشنده با آثاری درباره دغدغه های اجتماعی و مسائل مربوط به […]
گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: پوران درخشنده فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکنندهی سینمای ایران است که فیلمسازی را با مستندسازی شروع کرد. «پرنده کوچک خوشبختی» از جمله اولین فیلمهای این کارگردان است که با اقبال عمومی مخاطبان روبهرو شد. بعد از این فیلم بود که درخشنده با آثاری درباره دغدغه های اجتماعی و مسائل مربوط به حوزه کودکان و نوجوانان شناخته شد. در گفتوگوی هنرآنلاین با پوران درخشنده، این کارگردان از دغدغههای فیلمسازیاش و احوال سینما صحبت کرده است که در ادامه می خوانید.
مخاطبان سینما پوران درخشنده را سینماگری میبینند که در حوزه کودک و نوجوان کار کرده، آثاری که بیش از آنکه برای کودک و نوجوان باشند درباره کودک و نوجوانند. از اولین آثارتان که شروع کنیم تم اصلی فیلمهایتان نوجوانانی هستند که با مشکلات گفتاری روبهرو هستند. آیا انگیزه شخصی است یا تجربه اطرافیان بوده که پوران درخشنده را به ساخت آثاری با موضوع نوجوانانی که از بیماری یا مشکلی رنج میبرند، سوق داده است. پرداختن به موضوعات نوجوانان آسیب دیده از کجا نشات میگیرد؟
استدلالم این است که هر کسی هر شغلی را که انتخاب می کند مطمئناً ویژگیهایی را در نظر میگیرد و به سمت آن شغل میرود. شغلی که من انتخاب کردم شغلی است که در ارتباط با جامعه، معنا و تعریف پیدا میکند. نمیتوانیم جامعه را ببینیم و به عنوان یک مادر یا به عنوان یکی از اعضای خانواده درد یا مشکلی را درون خانواده ببینیم ولی به آن نپردازیم و پنهانش کنیم مثل این است که آن درد و مشکل را بفرستید زیر فرش. این نگاه از مشکلاتی است که در دوران رشد بالاخص از کودکی به بعد در رابطه با جامعه دیده میشود؛ بنابراین نمی توان بیتفاوت بود. پس هر کسی تلاش خواهد کرد با شغلی که انتخاب کرده و دغدغهاش بوده از طریق بچهها که در واقع آینده ما هستند، آینده را ببیند و فقط به آنها به دید فرزندان نگاه کند؛ ولی فکر نکند که این فرزندان و این آینده نیازمند چه نوع تربیت و چه نوع نگاهی است و چقدر هر کدام از اعضای خانواده در رشد این آدم می توانند نقش موثر و مفیدی داشته باشند.
وقتی به جامعه نگاه می کنم جامعه را خانواده خودم میبینم. میبینم در درون این خانواده دردهایی وجود دارد که نمی توانم بیتفاوت از کنارش بگذرم. احساس می کنم وظیفهای دارم. وظیفهای که در واقع به علت داشتن امکانی به نام سینما زمینهای برای بروز و پرداخت پیدا کرده است. سینما برای من وسیلهای نیست که خودم را در آن ببینم و به شهرت و پول برسم. سینما برای من وسیلهای است که به واسطه آن به دغدغههایم جواب بدهم. آن دغدغهها هرچیزی میتواند باشد. بحث کودکان و نوجوانان، خانواده، یا جایگاه خانواده، جایگاه پدر و مادر و یا مسئولیت در برابر آینده. آیندهای که ما می خواهیم نسلی را به آن تحویل دهیم. این نسل اگر پر از مشکل باشد، پر از عقدههای زیادی باشد که به آنها توجه نکردیم و آن فرد در کودکی با این درگیریها بزرگ شده و به دوران نوجوانی و جوانی برسد، حالا که باید مسئولیتپذیر باشد تمام آن عقدهها سرباز می کند و به شکل دیگری خود را نشان می دهد. مثلا با شانه خالی کردن از مسئولیتها؛ شانه خالی کردن از جایگاهی که در آن قرار گرفته و نمیداند چرا اینجاست و چرا باید مسئولیت داشته باشد.
به همین دلیل به نظرم دغدغهی از جایی سرچشمه میگیرد که شغلی را انتخاب کردم که این شغل برای من مسئولیتآور است و من در مقابل این شغل مسئولم. نمیتوانم بیتفاوت باشم. وقتی که من سینماگر و فیلمسازم باید به اطرافم به جامعهام دقت داشته باشم و برای آن قدمی بردارم. تا این جامعه با آن قدمی که برداشته میشود به آگاهی و شناخت برسد. به طور کلی فیلمم حرفی برای گفتن داشته باشد.
چقدر خوب است که هر کسی در هر جایگاهی که هست حس مسئولیتپذیری اجتماعی داشته باشد. برخی هنرمندان و سینماگران در قبال انتقاد به نوع کمدی فیلم شان پاسخشان این است که ساختم تا هزینه فیلم بعدی را در بیاورم. دیگر کارگردان ها هم میتوانند کمدیای بسازند که کمدی خوبی نیست. ارزش افزودهای برای مخاطب به همراه ندارد. بعد توجیه این باشد که میخواهم برای فیلم اجتماعیام کسب سرمایه کنم.
این توجیه را نمی توانم قبول کنم. به دلیل اینکه پیش آمده من هشت سال یا ۱۰ سال یک بار فیلم ساختم؛ ولی در آن ۸ تا ۱۰ سال تحقیق و پژوهش کردم. در کنار مردم بودم. با مردم زندگی کردم. نفس کشیدم. در صف نانوایی و بهداشت و پارک و هر جایی که آدمها هستند بودم. این احساس شاید به این شکل ایجاد شود که مثلا گفته شود فعلا مردم را بخندانیم. من نمی توانم. می گویم حالا که دردی در خانواده است الان من درد را می بینم. از اتفاقی که در حال انجام است، رنج می کشم. نمیتوانم آن بچه را نادیده بگیرم. آن بچه، بچه این خانه است. نمی توانم از خانه بیرونش کنم.
بچهای که ناسازگار است یا کارهایی می کند که ممکن است هم به خودش لطمه بزند و هم حیثیت خانواده را به خطر بیندازد، نمی توانم از کنارش بیتفاوت بگذرم. فکر می کنم آن بچه باید آسیبشناسی شود. باید مشکلاتش دیده شود و علتها را ریشهیابی کرد. خانواده یا مادر و پدر را مثل باغبانهایی می بینم که باید هر روز به این گلها سرکشی داشته باشند. از خودشان بپرسند چه شد که این گل یک دفعه افتاد. چه شد که این شاخه افتاد، چه شد که این یکی پژمرده شد.
وقتی توجه همیشگی باشد در مواجه با چالشها ظرفیت و پناهگاه لازم را هم در نظر میگیریم. برای شاخه افتاده تکیهگاه در نظر میگیریم و حتی دیگر آب اضافه را قطع میکنیم. آن تربیت و نقش تربیت و جایگاه خانواده این است. چه در خانواده و چه در مدرسه فرق نمی کند مدرسه را خانواده دوم می بینم، هر اتفاقی که در خانه واقع شود در مدرسه ممکن است پیش بیاید. این معلم است که میتواند با محبت و با شناختی که پیدا میکند به آن درد توجه میکند و در ارتباط با خانواده هم باشد.
اینکه فقط به این فکر کنیم که انسان بالاخره به زندگی کردن نیاز دارد و این زندگی هزینههایی را به همراه دارد، درست نیست. من فکر می کنم نباید به هر قیمتی هزینههای زندگی را بهانه کرد. جایی ممکن است ۸ سال کار نکنیم ولی بعد از آن فیلمی بسازیم که متعهدانه و هدفمند باشد و در آن مسئولیتپذیری وجود داشته باشد. نگاه من این است. ممکن است دوستان دیگر نگاه متفاوتی داشته باشند. اما من شخصا این عرصه فعالیت را به دلیل عشقی که به آن داشتم انتخاب کردم. فقط این نیست که فیلمساز باشیم. فیلمسازی عنوان نیست. شغل نیست. این نیست که فقط به شغل نگاه کنید و پول در بیاورید. فیلمسازی را مثل معلمی میبینم. معلمی بیش از هر چیز عشق است. کار ما هم همین است. فکر می کنم شاید این روحیه را از مادرم به ارث برده باشم. مادرم چون یک معلم بود در مقابل فرزندان جامعه خیلی احساس مسئولیت میکرد. میدیدم که چقدر برایش مهم است کاری انجام دهد که درمان دردی است. استدلالم این است که به علت مشکلات معیشتی ممکن است کسی به این سمت و سو متمایل شود اما به همان اندازه معتقدم اگر اعتماد به نفس وجود داشته باشد امکان دوام آوردن وجود دارد. این مسائل به مرور به دست میآیند.
در آثاری چون «پرنده کوچک خوشبختی» و «رویای خیس» ما کارگردانی را میبینیم که جامعهشناسانهروانشناسانه دست به تولید فیلم زده است. این دو اثر در آن سالها محل ارجاع اساتید روانشناسی بوده و است. ساخت چنین آثاری نیازمند پژوهش و تحقیق جامع است. چیزی که در سالهای بعد سینما کمتر دیده شد.
در واقع بدون پژوهش نمی توانم اقدام به تولید اثری بالاخص هنری اجتماعی روانشناسی بزنم. اگر قرار است در مورد نوجوانان فیلم بسازم و حتی نوجوان را نشناسم، با او زندگی نکنم، مشکلات را در نیابم و تجزیه و تحلیل نکنم، نمیتوانم بسازم. طبیعتا به جامعهشناسی خیلی توجه دارم و کار در زمینه جامعهشناسی و روانشناسی را میپسندم. جامعهشناختی و روانشناختی دو بالی است که همیشه در کنار من هستند. مطمئنا تحقیقات میدانی هم موثر است. در کنار این سه میتوانم به مسائلی مثل تاثیر اهمیت همراهی خانواده در کنار پسر و دختر در دوران بلوغ بپردازم. این حضور از نوع ترس نیست. بلکه اطمینان خاطر و محبت است. اگر دست این بچه با محبت گرفته شود ممکن است مسیرش را اشتباه نرود. این دوران در همه، هر دختر و پسری و هر زن و مردی وجود دارد. پس گذر سلامت از این دوران خیلی مهم است. انکارش باعث میشود به شکلی ناسور از جای دیگری از زندگی خودش را نشان دهد و همان چیزی میشود که در فیلم میبینید.
در فیلم همه بالاخص خانواده دختر میخواهند صورت مسئله را پاک کنند. فکر میکنند با بردن و فرار کردن و در واقع گذشتن از مسیر داستان تمام می شود. در صورتی که با شکل دیگری از آن روبهرو می شوند. پس آن رفاقت و آن دوستی و صمیمیت بین پدر و مادر کجاست. ما باید کجا پدری مهربان داشته باشیم. چرا پدر نقشش در تعریف پسر معنا پیدا می کند. مردها وقتی که پسر دارند فکر میکنند باید حتما با او دوست باشند که بتوانند تجربیات خودشان را برای او بگویند و او بداند با پدری رفیق روبهرو است. این پدر رفیق باعث میشود فرزند حرفش را بزند. مشکلاتش را بگوید. خوبیها و بدیها هرچی که در زندگیش هست برای پدر تعریف کند. وبالعکس یک دختر با مادر. حتی آن دختر با مادر و حتی دختر با پدر. اینها همه نشان دادن سختی والد بودن است. شما وقتی صاحب فرزند میشوید نباید به راحتی از کنارش بگذرید.
همیشه به این فکر میکنم که چرا ما برای به دنیا آوردن بچه، برایش کارت دعوت نمی فرستیم. وقتی تصمیم بر بچهدار شدن میگیریم باید مسئولیت آن را هم بپذیریم. این مسئولیت همه جانبه است و این مسئولیت باید با عشق همراه باشد. نباید فقط پدر و مادر بود. دو کسی که در کنار بچهها قرار میگیرند و بچهها هیچ وقت با آنها احساس رفاقت نمیکنند. رفیق بودن عاشق بودن برای پدر و مادر جزو واجبات است.
چیزی حدود ۷ تا ۸ سال از آخرین فیلمتان میگذرد. شاید بهتر باشد بگوییم در این مدت فیلمی از شما به اکران درنیامده. با توجه به آثارتان تا به اینجا ممکن است در ذهنتان پروژهای زیادی باشد. دلیل دوری از سینما در این چند سال چه بوده؟
این سوالی است که ذهن خودم را هم مشغول کرده است. در این مدت بیکار ننشستم، تحقیق و پژوهش کردم. من اینجا در این اتاق بارها و بارها بعد از «هیس دخترها فریاد نمی زنند» از پسر بچه ۱۶ ساله تا آقای ۳۸ ساله و کسان دیگری آمدند و نشستند و با نگرانی حرف زدند و دلشان می خواست که کسی داستان شان را نداند. تلاشم این بود که به حرفهایشان گوش کنم.
البته زمان اکران فیلم «هیس، دخترها فریاد نمی زنند» وقتی خانمهایی در سالنی که نمایش فیلم آنجا انجام میشد آمدند سراغم و با من حرف میزدند و یا در گوشم حرف می زدند و بغلم می کردند، پسرها و آقایانی در گوشه دیوار دیده میشد که میشد حدس زد دلشان می خواست جلو بیایند و حرف بزنند. ولی بر اساس شرایط ترجیح میدادند فعلا رد شوند؛ اما کنجکاو بودند. کنجکاو بودند که چه اتفاقاتی این وسط است.
با مسئولی گفتگویی داشتم که از من پرسید شما برای ساخت فیلم اطلاعاتتان را از ما گرفتید؟ گفتم نه اتفاقاً فیلمنامه را برای بخش شما آوردم اما نپذیرفتید. خودم تحقیقات میدانی داشتم و در کنارش مطالعات جامعهشناسی و روانشناسی داشتم. گفت شما میدانید که این موضوع در خصوص پسرها بیشتر از دخترها اتفاق افتاده است. وقتی آن مسئول این حرف را به من زد من به آن نگاههای در سالن سینما پی بردم.
بعد از این فیلم ایمیلها، پیامها و یادداشتهای زیادی از پسرها داشتم. آنها هم حرف داشتند. این بود که تصمیم گرفتم در این زمینه هم فیلمی بسازم. فیلمی با عنوان «هیس، پسرها گریه نمی کنند» هیچ پسری گریه نمیکند. فیلمنامهاش را نوشتم. به سختی برایش پروانه ساخت گرفتم. البته اول پروانه نمیدادند. بعد به علت اتفاقی که در مدرسه «معین» افتاد دوباره رفتم و گفتم این پروانه را به من بدهید. چون من باید این فیلم را بسازم. نمی توانم نسازم. این مسئله و دغدغه من است. بالاخره پروانه را گرفتم. ولی همزمان شد با شروع کووید (کرونا). بعد از کرونا باید پروانه را دوباره تمدید میکردم. ولی در شرایط دولت جدید به من پروانه ندادند. جوابشان این بود که حالا از این موضوع بگذرید. بعد از آنهمه تحقیقات و زمانی که برای فیلمنامه گذاشته بودم پروانه ندادند.
شما پذیرفتید؟
نپذیرفتم! برای اینکه بار سنگینی روی دوشم است. چطور میتوانم آن را زمین نگذارم. من این بار را باید زمین بگذارم.
سیستم صدور پروانه ساخت نظرشان این بود که فعلا از این موضوع بگذرید؟
بله! گفتند حالا فیلمنامه دیگری بدهید. فیلمنامه دیگری داشتم. چون در زمینه مهاجرت و کسانی که از کشور می روند و درگیر بحران هویت می شوند، دغدغه داشتم. کسانی که میروند چیزی را گم میکنند. حلقه مفقودهی این روند مهاجرت چیست. در این راستا به فیلمنامهای به نام «عشق» رسیدم. این فیلمنامه را به شورای پروانه ساخت دادم. اخیرا پروانه ساختش را گرفتم.
پس پیگیر ساخت فیلمنامه «عشق» هستید؟
بله فعلا همین فیلمنامه را در دست دارم. مجوز دیگری ندارم.
پوران درخشنده یک تفاوت اساسی با دیگر همکارانش دارد. آنهم اینکه برخلاف دیگران وقتی پروانه ساخت نمیگیرد غر نمیزند.
من چنین فضاسازیای نکردم. فکرم این است که باید فضا برای ساخت فیلم باز شود. باید متولیان مدیریتی خودشان بیایند دنبال کسانی که نیاز است فیلم بسازند و باید بسازند. این اتفاق باید بیفتد. از فضاسازی و این جور مسائل خوشم نمیآید. چون اصلاً برای این به سینما نیامدم. من آمدم ببینم که چه کار می توانم انجام دهم. دلم می خواهد آن چیزی را که احساس میکنم وظیفه من است انجام دهم. و به آن تعهدی که دارم عمل کنم. باید کمک شود تا بتوانم فیلمم را بسازم. یعنی باید آنها بخواهند که فیلم ساخته شود. چگونه گفتن این روایتها مهم است. من اصلا قصد ندارم فضا را متشنج کنم.
توانستید حقتان را مطالبه کنید؟
این حقی است که به واسطهی مطالبه مردم بر من وظیفه میشود. مردم می گویند شما که فیلم میسازید چرا راجع به این موضوع نمی سازید. بعد از «هیس دخترها…» خانوادههای زیادی متوجه جایگاهشان به عنوان پدر و مادر شدند و احساس مسئولیتشان بیشتر شد. معلمها دقت نظرشان بیشتر شد. در مورد پسرها هم همین است. فرقی ندارد. کودک پسر و دختر چه فرقی با هم دارند. راجع به اینها باید کار شود. صحبت شود. باید احساس مسئولیت کنیم. نمی توانیم صورت مسئله را پاک کنیم. صورت مسئله پاک کردن رفع مسئولیت است. من رنج میکشم نمیتوانم آن چیزی را که در ذهن دارم، و بابتش تحقیقی کردم، فیلمنامه نوشتم، نمیتوانم بسازم. رنج میکشم. ساکت نمینشینم. کار دیگری میکنم. همینطور که در مورد مهاجرت دارم میسازم. همین طور که فرزندآوری برایم مسئله شده است. احساس مسئولیت میکنم در مورد چگونگی فرزندآوری فیلم بسازم. دچار تعارض و تضاد شدهام. چه کاری باید انجام دهم. منِ مادر، منِ فیلمساز باید در مورد فرزندآوری چه کار کنم. بگویم فرزند به دنیا بیاورید؟! اگر بخواهم این حرف را بگویم مسئولیتش با کیست. با مادر یا پدر. چه کسی خودش را برای پدر و مادر مسئولیتپذیر آماده کرده. اول پدر و مادر باید مسئولیت پرورش بچه را بپذیرند. آن باغبانی که گفتم آنها هستند. باغبانی که باید حواسشان به قد کشیدن بچهها باشد. رشد چگونه باید رقم بخورد. چقدر باید با آرامش باشد.
همه اینها هر کدام به تنهایی میتوانند سوژه فیلم باشند. بالاخص موضوع داغ تکفرزندی و عواقب آن که این روزها بسیاری با آن درگیر هستیم.
شما باید همزمان با احساس مسئولیت شرایط را برای بچه فراهم کنید. این روزها وقتی از خیابانی رد میشویم کمتر صدای بچهها را میشنویم. بیشتر صدای سگ و گربه است که شنیده میشود. بخشی از این موضوع هم به اقتصاد مربوط است. شرایط باید برای فرزند مهیا شود.
باتوجه به اینکه بعد از ۱۷ تا ۱۸سال شورای عالی سینما مجدد شروع به فعالیت کرده، نفس این جلسات را چگونه میبینید؟
در آن جلسات بیشتر نگاه رفاهی بوده. البته اگر اتفاق بیفتد. برای مثال یکی از موضوعات آدمهایی هستند که بعد از سالها فعالیت سینمایی، خانه ندارند. یا مثلا کسانی که شغل ندارند یا الان کار ندارند. یا سالمندانی که بیمه ندارند. خب باید صحبتهای انجام شده اتفاق بیفتد.
اگر شما مسئول سینمای ایران بودید، بعد از رکود سینما در ایام کرونا چه رویکردی برای به حرکت درآوردن چرخهی اقتصادی سینما به کار میگرفتید. آیا قائل به این بودید که اول با فیلمهای کمدی باید چرخ اقتصاد حرکت کند و بعد به فکر محتوا بود؟
اصلا نسبت به ساخت فیلم کمدی مخالفتی ندارم. باید ساخته شود. اگر سالن سینما ساخته شده و زیر ساختها در حال درست شدند، به تولید هم نیاز داریم. ولی به همه نوع ساختاری احتیاج داریم. فقط سینما، سینمای کمدی نیست. اگر قرار است کمدی ساخته شود، ساخته بشود. اما باید اجتماعی و فیلمهای خانواده و فیلمهای کودک و نوجوان هم ساخته شود. باید همه مردم خودشان را در این سینمایی که در حال حرکت است، ببینند. از طرفی باید سالنها و زیرساختهایی که درست میشود، ساخته شود. ولی همچنان باید از طرفی دیگر همه همکارهای ما هم مشغول کار باشند.
الان یک عده بخصوص کار می کنند. ولی سینما فقط آن عده بخصوص نیستند. کلی کارگردان، فیلمبردار، تهیهکننده و دستیاران کارگردان داریم. اینها همه باید مشغول کار بشوند. نمیشود که گروه خاصی باشند و فقط هم آن سینمای کمدی حمایت شود. بعد اغلب همکاران بیکار باشند. اینها زندگی دارند باید زندگیشان به هر حال بگذرد. خیلی از همکارانی که کار نمیکنند عروس و داماد دارند. اصلا نمیتوانند زندگیشان را بگردانند. حتی هنوز خانه ندارند. من میگویم که این چرخه باید حرکت کند و همه در این چرخه خودشان را ببینند.
نیاز به اتحادی درون خانواده سینما داریم تا از دوقطبی حاضر خارج شویم.
من میگویم جایی باید مسئول بیاید سراغ سینماگر. بپرسد چرا فیلم نمیسازی، امکانات در اختیارش بگذارند و شروع کنند به صدا کردن فیلمسازها. باید سینماگر خودش را در این چرخه ساخت ببیند. من فکر میکنم که باید همه چیز درست جلو برود.
خبرها حاکی از راهاندازی شهرک هنر در اطراف تهران برای هنرمندان حوزههای مختلف است. این امر چقدر میتواند جوانی را که ابتدای راه فعالیت سینمایی است نسبت به آینده کاری خود دلگرم کند.
این زیرساختها باید درست شود. باید فکری اساسی کرد. قرار نیست فقط همین لحظه را ببینیم. آینده سینما و کسانی که قرار است وارد این حوزه شوند، خیلی مهم است.
فیلم فجر پیشین، شاهد حضور تعداد بالایی از فیلم اولیها بودیم. عدهای از این مسئله خرده گرفتند و دیگرانی تحسین کردند. دیدگاه شما نسبت به این مسئله چگونه است؟
همه باید در کنار هم باشند. به تعداد فیلم اولیها باید بزرگان هم باشند.
حضور فیلم اولیها شما را به آینده سینما امیدوار کرد؟
برخی آثار خوب و دیگرانی ضعیف بودند. ولی خوب در مجموع خوب بود. جوانها هم باید بیایند و فیلمشان را بسازند.
در آخر بیراه نیست اگر از «زیر سقف دودی» به عنوان اثری که جز آخرین کارهایتان است، صحبت شود. از موزیک فیلم که جز بهترین آثار سینا سرلک است تا بازی بازیگران.
«زیر سقف دودی» یکی از مهمترین موضوعاتی بود که مدتها ذهنم را مشغول کرده بود. موضوع بحث زنان و خانواده و نوجوانان در خانوادهای که عشق و مهری در آن نیست، بود. عواقب این معضلات دامنگیر نوجوان میشود. پدر و مادری که همدیگر را دوست دارند، باعث میشود فرزندشان در امنیت عاطفی باشد و بالعکسش پدر و مادری که همدیگر را دوست ندارند بچه امنیت ندارد و محبتش را از جاهای دیگر میگیرد.
وقتی که آن محبت از جای دیگری تامین شود طبیعتا فرزند پیرامون حرفها و کارهاش با والدین مشورت نمیکند. فرزند به جاهای دیگر پناه میبرد و به مشکل برمیخورد. این اتفاق وحشتناک است. این است که در این فیلم هم موضوع اصلی نقش پدر و مادر و خانواده سوژه اصلی است. اینجاست که این سوال مطرح میشود: ما چقدر برای آموزش خانواده و زنان بودجه گذاشتیم. فقط امیدوارم که در آینده اتفاقات مثبتی در این زمینه بیفتد.
مهمترین مسئله در جامعه هنری ما، همدلی است. اگر این نباشد که همه خانواده زیر یک چتر جمع شویم، همه آسیب میبینیم. از اهمیت حفظ کیان خانواده سینما و هر نکتهای که باعث میشود حال همکارانتان را خوب شود، بگویید.
تمام سینماگران با مردم در ارتباطند. وقتی بحرانی به خانواده سینما برسد طبیعتا سینماگران دچار چندگانگی میشود. این چندگانگی مضراتی برای مردمی که با ما در ارتباطند دارد. چون قرار بر این است که ما برای مردم فیلم بسازیم. وقتی این روند از کار میافتد و همه دچار چندگانگی شدند و حتی روابط تغییر کرد، وحدت از بین رفت، دیگر همدلی وجود ندارد و طبیعتا ضررش به مردم منتقل میشد.
بالاخره خانواده سینما هم پدری دارد. ما نیاز داریم هر کسی که پدر این خانواده است، شرایط موجود درون خانواده را ارزیابی کرده و مشکل را ریشهیابی کند، به دنبال راهحل باشد تا بتواند مشکل را حل کند. چون پدر نمیتواند صورت مسئله را پاک کند. ولی باید مشکل را حل کند. باید بین اعضای خانواده محبت ایجاد کند. باید همه را با هم آشتی دهد. رفع کدورت کند. شرایط را برای آینده بهتر خانواده فراهم کند. حرف من، وحدت بین همهی اعضای خانواده سینماست که باید همه با هم برای همین مردم فعالیت کنیم. ما داریم در کنار این مردم زندگی میکنیم. با مردم هستیم و باید برای این مردم خوراک فرهنگی تهیه کنیم. پس هنرمند احتیاج به آرامش و دیده شدن و توجه دارد، توجه بزرگ خانواده. تا بتواند فضای فعالیت را برای همه فراهم کند. امیدوارم به این نقطه برسیم.
خبرنگار: زهرا عباسی