به گزارش هنرآنلاین، شانزدهمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، به نمایش فیلم تئاتر «زمستان ۶۶»(محصول ۱۳۷۶) به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم تئاتر، نشست نقد و […]
به گزارش هنرآنلاین، شانزدهمین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، به نمایش فیلم تئاتر «زمستان ۶۶»(محصول ۱۳۷۶) به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم تئاتر، نشست نقد و بررسی آن با حضور عباس غفاری (میزبان) و فرزانه ابراهیمزاده (منتقد تئاتر) برگزار شد.
عباس غفاری در این نشست گفت: این نمایش دومین کار حرفهای محمد یعقوبی است که در زمان خود سر و صدای بسیاری کرد و جوایزی را هم در بخش بازیگری و کارگردانی دریافت کرده است. کسانی که همنسل من هستند، موشکبارانهای تهران را به خاطر دارند. این نمایش نیز در رابطه با همین موضوع است. آن زمان شبهای عجیبی داشتیم. در واقع تهران بعد از انقلاب، به بعد و قبل از آن موشکباران تقسیم میشود. زیرا آدمهایی که در آن واقعه بودند، بعد از این تجربه تبدیل به آدمهای دیگری شدند. در واقع زندگی، خانواده، عشق و … هر کدام تعاریف دیگری پیدا کردهاند.
فرزانه ابراهیمزاده در ادامه این نشست گفت: این نمایش یکی از بهترین کارهای محمد یعقوبی است. بهترین توصیفی که میتوان از محمد یعقوبی کرد، این است که او نماینده یکی از نسلهای مهم تئاتر ایران در زمینه نمایشنامهنویسی و کارگردانی است. در واقع پس از انقلاب ۵۷ و با گذر از نمایشنامهنویسانی چون بیضایی، بهمن فرسی، اکبر رادی، عباس نعلبندیان و… که دیگر به هر دلیلی آنها را نداشتیم، دوره دوم نمایشنامهنویسی ما در دهه هفتاد آغاز میشود. در واقع از زمانی که افرادی چون محمد یعقوبی، محمد رحمانیان، حمید امجد، نغمه ثمینی، حسین کیانی، محمد چرم شیر، وارد عرصه نمایشنامهنویسی شدند و بنیان جدیدی را در این حوزه ایجاد کردند.
او افزود: این گروه جدید ضمن اینکه خودشان را وامدار دوره قبل خود میدانستند، هر کدامشان یک سبک و سیاق خاص خود را داشتند. اما بین این نمایشنامهنویسان، محمد یعقوبی تنها کسی است که خودش را به نمایش مستند اجتماعی وفادار میدانست. در دورههای بعد از او به شدت شاهد این نوع از نمایش بوده و هستیم. در تمام آثار محمد یعقوبی یک رئالیسم واقعی را میبینیم. به عنوان مثال در نمایش «رقص کاغذ پارهها» شاهد این هستیم که محمد یعقوبی در حال حرف زدن از زمانه خود است. به نوعی میتوان گفت که زبان زمانه خود را بیان میکند. درست است که در اینجا ۱۰ سال بعد از موشکباران تهران به سراغ این موضوع رفته است اما حرفی از جنس همان زمانه میزند. یعنی در عین حال که به گذشته تاریخی فلشبکی زده است، ولی در این نمایش حرفهایی را میزند که ما در بستر تاریخی دهه هفتاد نیز آنها را شاهد هستیم. یعنی آن اتفاقاتی که ممکن است بین آدمهای مختلفی رخ دهد را میبینیم. در حقیقت یعنی یعقوبی در عین حال که روایت تاریخی را بیان میکند، در حال تصویر کردن یک روایت مستند از دوران خود نیز هست.
این منتقد تئاتر در ادامه بیان کرد: این مستندگویی در کارهای دیگر محمد یعقوبی نیز ادامه پیدا میکند. یکی از ویژگیهای محمد یعقوبی بازتولید کارهای خودش است. بسیاری از نویسندگان و کارگردانان مطرح تئاتر ما با اینکه خیلی به آنها اصرار میشود، هیچوقت کارهای خود را بازتولید نمیکنند. اما محمد یعقوبی این جسارت را دارد که چند سال یک بار کارهای قدیم خود را بازتولید کند. فیلم تئاتری که امروز دیدیم، اولین اجرا از زمستان ۶۶ بود. اما یعقوبی هم یک برداشت تلویزیونی با بازیگران متفاوت از این کار دارد و هم در سال ۹۱،۹۲ این نمایش را با گروه بازیگران جدید و با شکل و شمایل دیگری روی صحنه برده است. این خودش یعنی به روز کردن آنچه که یک کارگردان، نویسنده در حال انجام آن است. تا جایی که اطلاع دارم، محمد یعقوبی نمایش «خشکسالی و دروغ» را بیش از ۵ مرتبه بازتولید کرده است. در واقع فکر میکنم تعمدی در این کار دارد تا بگوید که این ماجرا برای تمام زمانهاست. این جسارتی است که هر کارگردانی آن را ندارد.
ابراهیمزاده در ادامه صحبتهایش گفت: من این شانس را داشتم که هم فیلم تئاتر امروز و هم بازتولید آن در دهه ۹۰ را روی صحنه تئاتر ببینم و هم اجرای تلویزیون آن را نگاه کردم. فکر میکنم در هر اجرا چند نکته جدید دارد. یعنی به عنوان مثال اسم شخصیت علی در نمایش بعدی تبدیل به بابک میشود. همچنین تغییراتی که در صحنه میدهد. صحنه در نمایش دهه ۹۰ کاملا متفاوت از این نمایش است. در واقع با یک دکور سرد و بی روح مواجهیم. در حالی که دکور در نمایشی که امروز دیدیم، گرم است که به دهه هفتاد مربوط میشود. در آن زمان به طور کل با نمایشهای گرمتری مواجهیم که به تماشاگر نزدیکتر هستند.در مورد این کار خاص باید بگویم که فکر میکنم تاریخ زندگی نسل ما دهه پنجاهیها و به قبل ، دهه شصتیها و به بعد، یک بزنگاه دارد و آن هم جنگ و دوره دفاع مقدس است. البته برای ما که تهران زندگی کردیم، دوره موشکباران نیز اهمیت دارد.
وی ادامه داد: همانطور که در نمایش گفته میشود، در روز اول که مصادف با ۱۰ اسفند ۶۶ است، دو موشک به تهران میزنند. موشک اول به روایتی به خانهای در خیابان بهار شیراز اصابت میکند و موشک دوم به بیمارستان عیوضزاده برخورد کرده و تعداد زیادی نوزاد کشته میشوند. همه ما خاطرات مشترکی از آن دوران داریم. شخصا چون نزدیک بیمارستان عیوضزاده بودیم، به خاطر دارم که اول صدای انفجار و بعد صدای آژیرخطر آمد. چیزی که در تهران همیشه برعکس اتفاق میافتاد. یعنی اول صدای آژیر میآمد و بعد صدای انفجار. فکر میکنم ما شبیه این گونه زندگی کردن میان مرگ و زندگی را یک بار دیگر هم در سال ۹۹ و به شکل دیگری تجربه کردیم. به صورتی که ۲۰ روز مانده به عید اعلام کردند کرونا آمده است و همه ما به خانههایمان رفتیم. درست مثل سال ۶۶ شد. البته این بار فقط تهران نبود، بلکه همه شهرها درگیر شدند.
این منتقد تئاتر در ادامه بیان کرد: در مصاحبهای از آقای یعقوبی خواندم که سال ۶۶ خود ایشان دانشجوی رشته آلمانی بوده است و در فکر اینکه رشته خود را تغییر دهد و در یک خانهای در خیابان فلسطین شمالی زندگی میکرده است. در واقع تمام ثانیههای این نمایش را زندگی کرده است. فکر میکنم اکنون هم که بعد از این همه سال این کار را میبینیم، حداقل آن حس همذاتپنداری و ترس و آن حس عجیبی که در فضا به تماشاگران منتقل میکند، به مخاطب فیلمتئاتر نیز منتقل میشود.
عباس غفاری در ادامه گفت: البته به بهانه موشکباران، جزیی هم نگاه میکند. یعنی به یک خانواده و متلاشی شدن بنیان خانواده توجه میکند. در واقع جامعه کوچکتری را برای ما مثال میزند که آن را به جامعه کل وسعت دهد که میتواند یک شهر یا کشور باشد.
ابراهیم زاده در ادامه عنوان کرد: دقیقا وضعیت کشور ما در سال ۷۶ بههمین صورت بود. یعنی از زمانه سال ۷۶ نیز میگوید. آقای یعقوبی وقتی کارهای خود را بازنویسی میکند، کمی دست برده متناسب آن زمانه میکند. سال ۷۶ جامعه کاملا در حال فروپاشی بود، هیچ امیدی وجود نداشت. در واقع دورههای سختی را گذرانده بودیم و ناگهان با انتخاب آقای خاتمی اتفاق دیگری رخ داد. البته انتهای این نمایش بسیار تیره است. مانند فیلم مسافران بیضایی، میدانیم که همه این آدمها در پایان زنده نیستند.