یکشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | 2024-11-24
تبلیغات
تبلیغات
کد خبر: 258388 |
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۰:۰۳ |
14 بازدید
۰
2
ارسال به دوستان
پ

گروه سینمای خبرگزاری هنر ایران: به تصویر کشیدن رمان در قاب سریال‌های تلویزیونی، از کارهای مرسومی است که در جهان اتفاق می‌افتد. در این بین، سهم رمان‌های دادگاهی و جنایی برای تبدیل شدن به سریال، بیشتر و پرکشش‌تر است. اگرچه که ما شبکه «اچ بی او» را بیشتر با سریال‌های جنایی می‌شناسیم، این بار اما […]

گروه سینمای خبرگزاری هنر ایران: به تصویر کشیدن رمان در قاب سریال‌های تلویزیونی، از کارهای مرسومی است که در جهان اتفاق می‌افتد. در این بین، سهم رمان‌های دادگاهی و جنایی برای تبدیل شدن به سریال، بیشتر و پرکشش‌تر است.

اگرچه که ما شبکه «اچ بی او» را بیشتر با سریال‌های جنایی می‌شناسیم، این بار اما شبکه اپل تی‌وی در جدیدترین اثر سریالی‌اش، پرونده‌ای جنایی را باز می‌کند.

سریال «اصل برائت»  (Presumed Innocent) یا همان «بی‌گناه فرضی» به کارگردانی دیوید ای کلی بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده است که در ۱۹۹۰ هم دستمایه یک فیلم سینمایی قرار گرفت.

از نام کارگردان این سریال نمی‌توان به راحتی گذشت؛ چرا که او در سریال‌هایی چون « دروغ‌های کوچک بزرگ» و « فروپاشی» در مقام فیلمنامه‌نویس ظاهر شده و در تازه‌ترین اثرش هم نشان داد که بی‌تاثیر از آن‌ها نیست.

ba30nema.ir-جک-جیلنهال-در-سریال-بی-گناه-فرضی

اصطلاح «اصل برائت» یک حق اساسی در بسیاری از سیستم‌های حقوقی است که بیان می‌کند یک فرد تا زمانی که جرمش ثابت نشده باشد، بی‌گناه محسوب می‌شود. این اصطلاح تأکید می‌کند که بار اثبات بر عهده دادستان است و متهم نیازی به اثبات بی‌گناهی خود ندارد.

دیالوگ‌هایی که جیک جیلنهال در سکانس ابتدایی سریال می‌گوید هم در بیان همین مفهوم است. او  خطاب به هیئت منصفه می‌گوید: «اسم من راستی سبیچ است و من در این محاکمه دادستان هستم. شخص متهم آن جا نشسته و باید بگم که اکنون گناهکار در آن جا ننشسته است. چون قانون اساسی ما چنین می‌خواهد. حالا من مدارکی را ارائه می‌دهم که متهم مرتکب این جرم شده و اگر به نظرتون محتمل آمد باید به بی‌گناه بودنش رای دهید و اگر خیلی محتمل بود باید آزادش کنید.»

اما بعدتر در ادامه سریال خواهیم دید که این اصل به نوعی نقض می‌شود و سریال به صراحت بی‌عدالتی و فساد در سیستم حقوقی آمریکا را نشانه گرفته است که در آن یک دادستان می‌تواند سلیقه‌ای عمل کند و یک متهم را بدون داشتن مدارک کافی به هیئت منصفه به عنوان مجرم معرفی کند.

قصه اصلی اما با خبر قتل کارولین، همکارِ سبیچ آغاز و پرونده باز می‌شود. سبیچ این بار مامور است تا قاتل همکارش را که ارتباط نزیکی با او داشته است را پیدا کند اما نویسنده درست در آخرین دقایق قسمت اول برگی را رو می‌کند که راستی سبیچِ دادستان را در مقام متهم و مظنون اصلی قرار دهد. راستی رابطه‌ای عاشقانه با کارولین داشته و کارولین از او باردار بوده است.

Screenshot-188

با کشیده شدن پای راستی به پرونده کارولین، بار دیگر زندگی مشترک راستی و باربارا که مثل چینی ترک خورده و بند زده بود را دوباره با شکست روبرو می‌کند. اصلا خانواده سبیچ درست شبیه به فضای شهری و مدرن شیکاگو سرد و بی‌روح است و گویی که گرد مرگ بر آن پاشیده باشند. هرچقدر که در قتل کارولین مطمئن نباشیم که راستی مجرم است، او در گستت خانواده‌اش نقش جدی داشته و متهم ردیف اول است که هیچ اصلی نمی‌تواند او را تبرئه کند. حال با قتل کارولین، باربارا که همسر و مادری پایبند به زندگی مشترکش بود و حتی بعد از فهمیدن خیانت همسرش، خانواده را ترک نکرد، با چالش‌ها و نوسانات درونی مواجه می‌شود.

از طرفی هرکدام از فرزندان تحت تاثیر این ماجرا فضای آشفته‌ای دارند. راستی سبیچ هم دیگر آن دادستان مسلط نیست و برخلاف آن چه در اصل برائت گفته می‌شود که متهم نیازی به اثبات بی‌گناهی خود ندارد، به دلیل موضع ناعادلانه‌ای که دادستانی در برابر او گرفته است، ناچار است که خودش برای تبرئه خود دست به کار شود. البته کاراکتر سبیچ آنقدر پیچیده طراحی شده است که ما نمی‌دانیم او واقعا بی‌گناه است و یا آن که یک دادستان کارکشته‌ و گناهکار است که برای نجات خود از محاکمه تلاش می‌کند.

تامی مولتو از همکاران سبیچ است که با خشمی فروخورده از سبیچ، دادستان این پرونده می‌شود و فرصتی پیدا کرده است تا تمام نفرت و خشمش را یک جا بر سر راستی سبیچ خالی کند و او را مجازات کند. گویی این محاکمه، محاکمه‌ای برای قتل کارولین نیست و عملا تبدیل به تسویه حساب شخصی می‌شود. او برخلاف اصل برائت که می‌گوید، متهم، لزوما مجرم نیست مگر این که اثبات شود، بدون این که چیزی ثابت شود با قطعیت راستی را مجرم معرفی می‌کند. این کاراکتر هم پیچیده است و سخت می‌توان فهمید که او واقعا به این باور که راستی قاتل است رسیده یا این که به دلیل خشمی که نسبت به او دارد، نگاه جانب‌دارانه‌ای را ارائه می‌کند.

Screenshot-183

بهترین سکانس‌های سریال هم مربوط به جلسات دادگاه و جدال بین سبیچ و مولتو است. این جدال در واقع جدال عدالت و بی‌عدالتی است. البته که سبیچ هم در مسیر عدالت گاه دچار بی عدالتی می‌شود و برای تبرئه خود افراد دیگر را متهم می‌کند.

نکته جالب اما هم مسیری روند پرونده با زندگی مشترک راستی است. راستی همان قدر که در دادگاه متهم است، در زندگی‌اش هم متهم است. او هرچقدر که در دادگاه برای تبرئه شدن تلاش می‌کند، در زندگی مشترکش هم گاه خودش را تبرئه و باربارا را متهم می‌کند. راستی هم زمان هم برای پرونده و هم برای زندگی‌اش می‌جنگد و برای حفظ آن گاه دست به کار نادرست می‌زند و…

کارگردان که سوابقش هم نشان می‌دهد تمایل دارد که درام جنایی روانشناسانه را در بستری از مسائل خانوادگی بیان کند، قصه را سر فرصت و در ۸ قسمت با تاملی بر شخصیت‌ها پیش می‌برد اما گاه این تاملات آنقدر کش‌دار می‌شود که حوصله مخاطب را سر می‌برد. به ویژه اگر با آثار قبلی کارگردان آشنایی داشته باشید، در بسیاری از نقاط سریال، برایتان قابل حدس است که چه کاری را می‌خواهد انجام دهد و به چه چیزی می‌خواهد برسد. «اصل برائت» بسیار شبیه به «فروپاشی» و اندکی هم شبیه به «دروغ‌های کوچک بزرگ» است و می‌توان گفت دیوید ای کلی نکته تازه‌ای در این سریال ارائه نداده است. با این حال کشش و تعلیق در چهار قسمت پایانی بالا می‌رود و مخاطب را  پای آن نگه می‌دارد.

در نهایتِ قصه، چیزی که می‌ماند پرونده‌ای است که اگر چه برای خانواده سبیچ حل می‌شود اما در دستگاه قضائی پرونده باز است.

 

 

خبرنگار: هانیه علی‌نژاد

 

بیشتر بخوانید»»باورت داریم مربی!

 

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط ادراك خبر در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید