گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: شاید تیتر «زنانهترین نمایش تئاترشهر» عنوان وسوسهانگیزی باشد تا مخاطبان زیادی از جمله بانوان را، به تماشای این نمایش بنشاند. حال آن که در تاریخ تئاترشهر مسلما نمایشهای زنانه دیگری هم روی صحنه رفته است و از جمله آن میتوان به «خانه برناردا آلبا»، «خواب بیوقت حوریه»، «کبوتری ناگهان»، «مرده […]
گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: شاید تیتر «زنانهترین نمایش تئاترشهر» عنوان وسوسهانگیزی باشد تا مخاطبان زیادی از جمله بانوان را، به تماشای این نمایش بنشاند. حال آن که در تاریخ تئاترشهر مسلما نمایشهای زنانه دیگری هم روی صحنه رفته است و از جمله آن میتوان به «خانه برناردا آلبا»، «خواب بیوقت حوریه»، «کبوتری ناگهان»، «مرده ریگ» و «کوکوی کبوتران حرم» اشاره کرد.
اما این بار «بیپایانی» به کارگردانی صحرا فتحی با این عنوان پا در صحنه سالن سایه تئاترشهر گذاشت تا قصه زنانی را روایت کند که در تنهایی به سر میبرند. نمایش راوی سه دوست صمیمی است که بعد از یک سال فاصله، دور هم در خانه یکی از آنها جمع شدهاند. هرسه انسانیهایی شکستخورده، افسرده و تنها هستند که هرکدام به نوعی با این تنهایی سر میکنند. کنار هم قرار گرفتن این سه دوست، رازها و حقایقی را از زندگیشان برملا میکند که میتواند مسیر زندگیشان را تغییر دهد.
فتحی در این نمایش از بازیگرانی استفاده کرد که در این سالهای اخیر، کمتر آنها را روی صحنه تئاتر دیدهایم. الهام شعبانی، حدیث میرامینی و مهسا طهماسبی.
نمایش با شوخی و خنده آغاز میشود و کسی که مخاطب تئاتر باشد برایش قابل حدس است که پشت این خندهها قطعا انفجاری وجود خواهد داشت. انفجاری که در نیمه دوم نمایش رخ میدهد و بعد از آن اطلاعات و حقایق و خرده روایتها پشت هم به خورد مخاطب داده میشود.
یک ساعت شاید زمان کمی باشد تا مخاطب بتواند تک تک این خرده روایتها را درون ذهنش جمع و هضم کند. مشکل اصلی «بیپایانی» همین خردهروایتهایی است که برخی از آنها حتی پیش برنده هم نیستند اما به طور رگباری در نیمه دوم ذهن مخاطب را هدف میگیرند تا مخاطب دچار تنش و سردرد شود. از یک جایی به بعد مخاطب دیگر غافلگیر نمیشود؛ بلکه این همه دروغ و پنهانکاری برایش لوس میشود و برایش دیگر جذاب نیست. مخاطب با این انفجار اطلاعات خسته و کلافه میشود و دوست دارد نمایش زودتر تمام شود. بنابراین شاید انتخاب ظرف یک ساعته برای قصهای با خرده روایتها و گریزهای بیپایان کوچک باشد.
علاوه بر آن نمایشنامه با فقدان معنا مواجه است و مخاطب بعد از آن نمیتواند هدف نویسنده و کارگردان را دریافت کند. این که قرار است این قصه را بگوییم که چه شود؟ اگر هم معنایی در پس ذهن نویسنده بوده، حداقل آنطور که باید بر صحنه نشان داده نشده است و مشکل آن متن، کارگردانی و اجرای بازیگران است. بازی بازیگران اغراق شده، ناهماهنگ و پر از دستپاچگی و شلختگی است. به نظر میرسد بازیگران پیش از اجرا، چندان تمرین نداشتهاند. از این جهت نتوانستهاند با هم هماهنگ شوند و منفصل از یکدیگر بازی میکنند و مکمل هم نیستند.
«بی پایانی» داستان تکراری دارد که نمونههای سینمایی و سریالی آن را زیاد دیدهایم؛ شاید حتی برخی از مخاطبان با دیدن نمایش به یاد سریالهای ترکی با راز و رمزها و پنهانکاریها و دروغها و روابط پیچیده آدمها بیافتند. با این وجود با تغییراتی در متن و البته تمرین بیشتر بازیگران، کارگردان میتواند پایان خوشی را برای نمایشش رقم بزند.
بیشتر بخوانید»»کلاژی از خاطرات دور، آرزوهای حال و نگرانیهای آینده