هم میهن در گزارشی مروری بر زندگی سیاسی علی اکبر ولایتی کرده و نوشته است؛ ولایتی که اکنون در آستانه دهه هشتم عمرش قرار دارد همچنان مرد نخست سیاست خارجی در جمهوری اسلامی است هرچند که در کارنامه طولانیاش اقدام شاخص و بارزی برای عرضه نداشته باشد.
علیاکبر ولایتی مردی است که هرچند هیچوقت نفر نخست نبوده اما هیچگاه ستاره اقبالش هم افول نکرده است او که در ۲۴ آذر ۱۳۶۰ سکان وزارت امورخارجه را به دست گرفت در اول شهریور ۱۳۷۶ بعد از ۱۶ سال کرسی خود را به کمال خرازی سپرد.
از ابتدای سالهای تشکیل جمهوری اسلامی که توسط رئیسجمهور وقت آیتالله سیدعلی خامنهای برای پست نخستوزیری معرفی شد و مورد موافقت مجلس قرار نگرفت تا سال ۱۳۹۲ که نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد و هرگز نتوانسته به ریاست قوه مجریه دست پیدا کند اما بدون شک نفر اول دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون بوده است. این پزشک که به چاپ کتابهای تاریخ به نام خودش و تصاحب صندلیهای متعدد مسئولیت و حضور در برنامههای تلویزیونی علاقه خاصی دارد یکی از معتمدترین و قدیمیترین مشاوران و نزدیکان رهبر جمهوری اسلامی ایران است؛ از زمانی که در دولت میرحسین موسوی، سکاندار وزارت امورخارجه شد و در دولت هاشمیرفسنجانی که این بار به عنوان فرد نزدیک به رهبری در پست وزارت امور خارجه باقی ماند تا اکنون که مشاور امور بینالملل رهبری است؛
علیاکبر ولایتی در روستای رستمآباد شمیران در خانوادهای متولد شد که تنها پسر خانواده میان پنج خواهر دیگر بود و از طریق پدرش که معلم قرآن بود وارد فعالیتهای سیاسی شد. او که فعالیت سیاسی را از سال ۱۳۴۱ با عضویت در جبهه ملی دوم آغاز کرده بود، در سال ۱۳۴۳ با رتبه ۴۹ در کنکور پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین سالها به همراه شهید لواسانی، شهید لبافینژاد، دکتر معتمدی، دکتر جزائری و دکتر خادمی، انجمن اسلامی پزشکان را راهاندازی کرد و در سال ۱۳۵۰ تحصیل خود را به پایان رساند و در سال ۱۳۵۳ نیز با درجه تخصصی پزشکی اطفال از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. سپس فوقتخصص بیماریهای عفونی را در دانشگاه جانهاپکینز آمریکا پشت سر گذاشت. همین دوران تحصیل در آمریکا و احتمالاً آشنایی با زبان انگلیسی بود که راه این پزشک به ساختمان وزارت امور خارجه در باغ ملی را هموار کرد. علیاکبر ولایتی که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدتی معاون وزارت بهداری بود و سپس به نمایندگی از مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد، پس از شهادت شهیدان رجایی و باهنر و انتخاب آیتالله سیدعلی خامنهای بهعنوان رئیسجمهور از سوی وی برای پست نخستوزیری به مجلس معرفی شد اما مجلس انقلابی حاضر به پذیرش وی که متمایل به جناح بازار تلقی میشد سرباز زد و در نهایت نخستوزیری میرحسین موسوی را به رئیسجمهور تحمیل کرد و در ۲۴ آذر ۱۳۶۰ پست پیشین میرحسین موسوی در کابینه شهید رجایی نصیب این پزشک شد. خود ولایتی از آن رویداد اینگونه یاد میکند: «آن دوران من نماینده مجلس بودم و از سوی حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، بهعنوان نخستوزیر معرفی شدم. من جزو هیچ گروهی نبودم، جز حزب جمهوری اسلامی. آن زمان یک گروه متشکل برای مقابله با این انتخاب در مجلس کار کرد که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، من ایراد به آنها نمیگیرم، خُب نمیپسندیدند که من نخستوزیر باشم، آنها به دنبال نخستوزیری آقای مهندس موسوی بودند.»
انقلابیون همانقدر که در کشورداری تازهکار بودند در سیاست خارجی نیز تجربهای نداشتند و علیاکبر ولایتی تنها ربطی که به خارج داشت تحصیلی کوتاه در دانشگاه جانهاپکینز آمریکا و قدری زبان انگلیسی بود که البته همین هم غنیمتی بود. هرچه ولایتی کمتجربه بود شرایط سیاست خارجی ایران در آن دوره خطیر و حساس مینمود. دنیا در اوج دوران جنگ سرد فضایی بهشدت دوقطبی داشت و ایران در این میانه شعار «نه شرقی/نه غربی» سر میداد. درحالیکه از یک سال پیش ایران درگیر جنگی تحمیلی و گسترده از سوی رژیم بعثی عراق شده بود و بهتازگی پرونده ۴۴۴ روز گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران با میانجیگری الجزایر میان ایران و آمریکا به پایان رسیده بود آتش کینه میان دو کشور با ریاستجمهوری رونالد ریگان شعلهور و سوزان بود. شوروی نیز که در ابتدای جنگ ایران و عراق تلاش میکرد جانبداریاش از عراق را پنهان کند و در مواضع رسمی این جنگ را محکوم کند، کمکم از ایران روی برگردانده بود و روابط سردتر شده بود. جنگ شوروی در افغانستان از سوی جمهوری اسلامی بهعنوان تجاوز به کشوری مسلمان محکوم میشد و چهبسا ایران به مجاهدان مخالف شوروی یاری هم میرساند؛ مجاهدینی که البته مورد حمایت آمریکا و سیا نیز بودند؛ تناقضی عجیب در سیاستهای دولت انقلابی تهران!
در چنین شرایطی علیاکبر ولایتی به ریاست دستگاه سیاست خارجی ایران برگزیده شد تا بتواند در کنار بیژن نامدارزنگنه، طولانیترین وزارت مستمر در تاریخ ایران را رقم بزند. امیرعباس هویدا با ۱۲ سال و شش ماه نخستوزیری رکورددار ریاست دولت در تاریخ ایران است اما این علیاکبر ولایتی است که با ۱۶ سال وزارت در یک وزارتخانه گوی سبقت را از هویدا در تکیه بر یک صندلی میرباید. ولایتی فرصت آن را داشت که در ۱۶ سال وزارت مستمر، ساختار دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را بهگونهای پایهگذاری کند که تا اکنون سکاندار پشت پرده و حقیقی این ساختار خودش باشد و اکثر وزیران امورخارجه پس از خودش از کارمندان و معتمدان او باشند. اما آیا او وزیر امور خارجه موفقی بود؟ کارنامهای که ولایتی برای خود ترسیم میکند این است: «کسی که در سیاست خارجی کار کرده و مقداری هم در کار فرهنگی و تاریخی بوده و ریشهدارترین قسمت شخصیت بنده این است که پزشک هستم؛ پزشکی که در سیاست کار کرده و به فرهنگ و تاریخ هم علاقه دارد.»
مهمترین پروندهای که علیاکبر ولایتی با آن مواجه بوده، پرونده جنگ ایران و عراق است؛ پروندهای که در پایان آن به گفته خود ولایتی، اختیار کامل و مطلق در آن داشت: «سوال دیگر که کردم امام فرمودند هرچه خود ولایتی صلاح دید همان را عمل کند یعنی اختیار کامل و مطلق دادند». وزارت امورخارجه در دوران هشتساله جنگ تحمیلی نقش ستاد سیاسی جنگ را برعهده داشت و باید میتوانست با پشتیبانی سیاسی، موقعیت ایران را در نبرد با عراق تقویت کند. آنچه در عمل در جنگ هشتساله روی داد انزوای ایران با وجود تجاوز و آغاز جنگ از سوی عراق بود. دستگاه سیاست خارجی ایران طی هشت سال جنگ نهتنها نتوانست عراق را بهخاطر آغاز جنگ و تجاوز به کشور همسایه محکوم و منزوی کند، حتی پس از کاربرد سلاحهای ممنوعه شیمیایی توسط عراق نیز کارنامه موفقی از خود بروز نداد. عراق با وجود ارتکاب انواع جنایتهای بینالمللی از حمایت شرق و غرب برخوردار بود و دستگاه سیاست خارجی ایران نتوانست با درک شکافهای موجود در نظام بینالملل به یارگیری و تقویت موقعیت ایران دست بزند. تنها رفقای سیاسی ایران در آن دوران به دشمنان صدام در دنیای عرب محدود میشد که نه از دوستی صرف با ایران که از سر دشمنی با دیکتاتور عراق در کنار ایران بودند و البته به جز محموله موشکهای اسکاد روسی که لیبی به ایران داد کمک چندانی هم از آنها بر نمیآمد. در این دوران هرچند هر دو بلوک شرق و غرب زمینههای نزدیکی به ایران را داشتند، دستگاه سیاست خارجی ایران با درک وضعیت نظام بینالملل و شناخت صحیح از اختلافات و منافع کشورها میتوانست به یارگیری بیشتری برای ایران بپردازد اما در عمل هیچ ابتکار عمل ویژهای از خود بروز نداد. قطعنامه ۵۹۸ که به پایان جنگ حکم داد از نگاه ایران آنچنان خنثی و بیفایده بود که ایران تا یک سال از پذیرش آن اجتناب کرد و تنها پس از آن بهطور مستقیم از سوی آمریکا در خلیجفارس مورد حمله قرار گرفت تا وادار به پذیرش آن شود. پس از پذیرش قطعنامه نیز آنچه که سازمان ملل را به شناسایی عراق بهعنوان متجاوز و آغازگر جنگ رهنمون کرد نه ابتکارات و تواناییهای ولایتی و دستگاه زیرمجموعه که حمله صدام به کویت بود. ولایتی این دوره را سختترین دوران وزارت خود میداند و میگوید: «در مجموع سختترین مذاکره، مذاکرات مربوط به صلح ایران و عراق بود که سال ۶۷ تا ۶۹ طول کشید. عراقیها پایبند به آن چیزی که گفتند نبودند و دیگر اینکه میخواستند چیزی را که در جنگ به دست نیاورده بودند در مذاکره به دست بیاورند. قریب به دو سال طول کشید و لطف خداوند بود که صبر کردیم و مقاومت کردیم. این نکتهای است که خیلیها نمیدانند و سختی کار ما هم همین بود.»
در سایه حمله صدام به کویت نظام بینالملل درصدد مجازات دیکتاتور عراق برآمد و درحالیکه تدارک حمله نظامی به عراق را میدید گزارشی مبنی بر اینکه عراق آغازکننده جنگ بوده منتشر کرد و البته گزارشی که باز هم سودی برای ایران در پی نداشت و نتوانست غرامتی برای ایران در برداشته باشد درحالیکه کویت دو سال پس از پایان جنگ ایران و عراق مورد حمله واقع شده بود موفق شد غرامت صدمات جنگ را از محل صدور نفت عراق توسط سازمان ملل در همان سالهای اولیه پس از جنگ اول خلیجفارس دریافت کند. تنها نکته مهم و تفاخرآمیز کارنامه ولایتی در جنگ ایران و عراق، ایستادگی دستگاه سیاست خارجی بر سر تمامیت ارضی ایران و اجبار صدام حسین به پذیرش دوباره مفاد معاهده الجزایر بود که البته این ایستادگی نیز در سایه نیاز صدام به صلح پیش از حمله به کویت و با ابتکار خود صدام در نامهنگاری با هاشمیرفسنجانی روی داد. در مجموع علیاکبر ولایتی با وجود آنکه از اعتماد کامل رهبران جمهوری اسلامی و اختیار کامل در حوزه کاریاش برخوردار بود، هرگز ابتکار و خلاقیت شاخص و بارزی از خود نشان نداد و مهمترین ویژگیاش تبعیت محض از مقامات عالیرتبه نظام بود. ولایتی ابداع یقه پیراهن را یکی از ابتکارات خود در وزارت امور خارجه میداند و میگوید: «اسم این یقهها، یقه آخوندی نیست. این معروف به یقهولایتی است و من نمونههای مختلف از اینها دارم. ما در وزارت خارجه سعی کردیم لباسی داشته باشیم که مقداری بوی هویت ایرانی بدهد. اوایل دهه ۶۰، در حقیقت بنده با کنار گذاشتن پیراهن یقهدار، این پیراهن را با این مدل (که با آنهایی که یقه صاف دارد، یک تفاوتی دارد و یک منحنی جلویش دارد) سعی کردم با خیاطهایی که کار دوخت این مدل را برعهده داشتند، صحبت کنم تا بالاخره حاصل این شد که میبینید.» علیاکبر ولایتی که در دوران وزارت با سفرهای مکرر به کشورهای کوچک اقصینقاط جهان سوژه نشریه فکاهی گلآقا شده بود در تمام دوران وزارت تنها یک بار بهطور جدی در معرض استیضاح و اعتراض مجلس قرار گرفت؛ آن هم پس از سفر چائوشسکو دیکتاتور رومانی به تهران بود. چائوشسکو تنها چند روز پس از بازگشت از تهران با انقلابی فراگیر در رومانی سرنگون و اعدام شد و کم مانده بود ولایتی را هم در جایگاه خود متزلزل کند. مجلسیها به وزارت امور خارجه معترض بودند که چگونه دیکتاتوری در آستانه سرنگونی را به تهران دعوت کرده و آبروی بینالمللی ایران را نیز در معرض آسیب قرار داده است.
تحول مهم دیگری که در دوران وزارت ولایتی روی داد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال ۱۳ کشور از میان ویرانههای آن بود؛ تحولی که امید میرفت به احیای نفوذ تاریخی ایران در قلمروهای پیشین خود در آسیای مرکزی و قفقاز شود. کشورهای این دو حوزه در میراث تاریخی و فرهنگی با ایران اشتراک داشتند و بهخاطر محصور بودن در خشکی برای اتصال به آبهای آزاد نیز به گزینه ناگزیرشان ایران، نیاز داشتند. تلاش ابتدایی ایران برای نفوذ در این مناطق نیز با تبلیغات زیاد و شوق فراوان همراه بود. ترکمنستان، قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان فرصتهای ایران برای گسترش نفوذ در این مناطق بودند و علیاکبر ولایتی نیز در کنار هاشمیرفسنجانی سفرهای متعددی به این کشورها داشت و با اکثر رهبران این کشورها دیدار کرد. هرچند عمده رهبران آسیای مرکزی و قفقاز به سنت حکومتهای استبدادی به رابطه با رهبران اصلی علاقه داشتند و اعتنای چندانی به وزیر امور خارجه تابع نداشتند. برخلاف هاشمیرفسنجانی که در روابط با رهبران این کشورها تا حدودی خلاقیت شخصی به خرج میداد و میتوانست روابط فردی با آنان ایجاد کند ولایتی در برقراری روابط فردی نیز موفقیتی نداشت. ولایتی در کارنامه طولانی ۱۶ سال وزارت نتوانست با هیچ رهبر و شخصیت شاخص خارجی روابط نزدیک و مؤثری داشته باشد و وزارت او عملکردی متوسط و میانهحال از یکنواختی و روزمرگی بود.
ایران در آسیای مرکزی و قفقاز از همه رقبای منطقهای و بینالمللی خود عقب ماند و ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل و آمریکا گوی سبقت را از ایران ربودند. این کشورها که با فروپاشی شوروی در همه زمینههای اقتصادی نیاز به یاری داشتند بازارهای خود را به روی رقبای ایران گشودند و ایران تنها حرف و شعار و ایدئولوژی به آنها تعارف کرد؛ چیزی که آنان در ۷۰ سال حکومت شوروی به وفور دریافت کرده و از آن سیر بودند. علیاکبر ولایتی در ۱۶ سال وزارت خود بههیچوجه بر تقویت جنبههای اقتصادی وزارت امورخارجه و لزوم توجه به این جنبه از سیاست خارجی توجه نکرد که دستگاه دیپلماسی میتواند در جذب سرمایهگذاری خارجی به کشور و همچنین گسترش نفوذ اقتصادی در سایر کشورها کمک کند و اساساً مسائل اقتصادی یکی از مهمترین جنبههای رقابتهای دیپلماتیک است. کارنامه او در زمینه کمک به توسعه اقتصادی کشور نیز کارنامه موفقی نبود و همچنان که به جنگ نیز کمک جدی نکرده بود در دوران سازندگی نیز عملکردی متوسط و میانهحال داشت که بود و نبودش تفاوت چندانی نداشت. روابط جمهوری اسلامی ایران در این دوران هم هیچ عملکرد درخشانی نداشت حتی با طرح پروندههایی چون گروگانهای آمریکایی در لبنان و یا حمله به پایگاه آمریکایی در عربستان و حمله به مراکز یهودیان در آرژانتین و حادثه تروریستی لاکربی و یا حادثه میکونوس دچار چالشهای عمیق شد که تقریباً در اکثر آنها بدون مدارک قوی و مستدلی جمهوری اسلامی متهم و گاهی محکوم شد و تاوانهای سختی بابت آن پرداخت کرد و در تمام اینها علیاکبر ولایتی بهجای بازیگری فعال، تماشاگری منفعل بود و در نهایت «به بیان مظلومیت» میپرداخت و از «مانعتراشی آمریکاییها برای بیان سخنان ایران» مینالید همچنان که در استفاده صدام از سلاحهای شیمیایی نالیده بود. در پایان دوران وزارت ولایتی روابط ایران با عربستان تیره بود و سفیران کشورهای اروپایی همگی تهران را ترک کرده بودند و روابط ایران با اروپا و غرب تیره و تار شده بود و کشورهای همسایه نیز دست کمی از همین شرایط نداشت. چین و روسیه نیز هنوز در سیاست خارجی ایران از جایگاه ویژهای برخوردار نبودند و اساساً روسیه پس از فروپاشی درگیر بحرانهای داخلی بود و در سیاست عمومی نیز میان همراهی با غرب یا برگزیدن سیاستی مستقل سردرگم بود. بنابراین زمانی که ولایتی وزارت امورخارجه را ترک کرد هیچ پل سالمی برای ارتباط با دنیای خارج باقی نمانده بود و ایران در اوج مظلومیت پس از تحمل جنگی طولانی و خانمانبرانداز در انزوا و تنهایی رها شده بود.
علیاکبر ولایتی پس از ترک وزارت امور خارجه بهعنوان مشاور رهبری در امور بینالملل و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی کار خود را آغاز کرد اما به سرعت بر این فهرست افزود و در همه جنبههای مورد علاقهاش از فرهنگ تا سیاست خارجی و از پزشکی تا جهان اسلام به ایفای نقش و عهده گرفتن مسئولیت ادامه داد. علیاکبر ولایتی اکنون بیش از دهها عنوان و مسئولیت برعهده دارد؛ شورایعالی مرکز تحقیقات سل، هیئتامنای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، کنگره دوسالانه بینالمللی بیماریهای ریوی مراقبتهای ویژه و سل، شورای راهبردی روابط خارجی، شورای امپیاچ دانشگاه شهیدبهشتی، گروه اخلاق و حقوق پزشکی دانشگاه بهشتی، شورایعالی پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی، شورایعالی شعبه بینالملل دانشگاه شهیدبهشتی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورایعالی انقلاب فرهنگی تنها بخشی از عناوین و مسئولیت ولایتی است. علیاکبر ولایتی که ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده دارد در عین حال از زمان تحویل وزارت امور خارجه ریاست دانشگاه مسیح دانشوری را بر عهده گرفته و همزمان رئیس هیئت مؤسس و هیئت امنای دانشگاه آزاد نیز محسوب میشود. با وجود همه اینها علاوه بر پزشکی، موضوع سیاست خارجی یکی از محوریترین مشغولیتهای ولایتی در این سالها بوده البته در کنار برنامههای طولانی تلویزیونی در موضوعات تخصصی تاریخ و فرهنگ و تمدن! در همین سالها همچنین دهها جلد کتاب تخصصی که هر کدام به سالها تحقیق و پژوهش نیاز دارد به نام علیاکبر ولایتی منتشر شده که پرکارترین و متخصصترین پژوهشگران و استادان تاریخ و ادبیات نیز این تعداد اثر تولیدشده نداشتهاند. ولایتی که به انتشار مجموعههای چندجلدی علاقهمند است مجموعههای «دانشنامه جوانمردی» و «تقویم تاریخ: فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» و مجموعه چهارجلدی «تاریخ علم در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» و «دائرهالمعارف پزشکی اسلام و ایران» و مجموعه دهها جلدی «آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران» و مجموعه سیزدهجلدی «تاریخ کهن و معاصر ایران زمین» را منتشر کرده است اما شاید تنها کتابهای «تاریخ سیاسی و نظامی جنگ عراق با ایران» و کتاب خاطرات او با عنوان «آن سوی دیپلماسی» که تجربیات او در دوران وزارت امور خارجه را در بر میگیرد دو کتاب قابل اعتنای او باشد که براساس اسناد اداری و البته با تلاش همکاران ولایتی در وزارت امورخارجه منتشر شدهاند. مراسم رونمایی کتاب «آنسوی دیپلماسی» در نمایشگاه کتاب امسال که بدون حضور خود ولایتی برگزار شد بهخوبی موقعیت و جایگاه او را نشان میدهد. در این مراسم دو وزیر امور خارجه اسبق جمهوری اسلامی ایران یعنی سیدکمال خرازی و سیدعلیاکبر صالحی به سخنرانی پرداختند که سیدکمال خرازی در عین حال رئیس شورای راهبردی روابط خارجی را برعهده دارد که بهصورت غیررسمی عالیترین نهاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب میشود. علاءالدین بروجردی، رئیس اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه دو فرد دیگر این مراسم بودند که در عین حال از آنان با عنوان مشاوران علیاکبر ولایتی نیز یاد شده است.
علیاکبر ولایتی یکی از خوشاقبالترین سیاستمداران تاریخ جمهوری اسلامی است که همواره ستاره اقبالش در اوج بوده است. ولایتی که اکنون ۷۸ سال سن دارد و علائم کهولت سن در گفتار و رفتارش به روشنی آشکار شده است، هنوز در سیاست خارجی نقش ایفا میکند و بهعنوان مشاور امور بینالملل رهبری به کشورهای مختلف سفر میکند و پیامهای مهمی را میان رهبر جمهوری اسلامی ایران و رهبران جهان ردوبدل میکند. ولایتی که اکنون در آستانه دهه هشتم عمرش قرار دارد همچنان مرد نخست سیاست خارجی در جمهوری اسلامی است هرچند که در کارنامه طولانیاش اقدام شاخص و بارزی برای عرضه نداشته باشد.
منبع: خبرآنلاین