فارس نوشت: جریان چپ سابق در انتهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ با یک چرخش ۱۸۰ درجهای در سیاست ورزی از گرایش به چپ سوسیالیستی و پیروی حماسی و تند از اندیشهٔ مارکسیستی به اندیشههای لیبرالی و راست در دنیا گرایش پیدا کرد. جریانی که تا پیش از آن مدعی بود که حتی ” یک […]
فارس نوشت: جریان چپ سابق در انتهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ با یک چرخش ۱۸۰ درجهای در سیاست ورزی از گرایش به چپ سوسیالیستی و پیروی حماسی و تند از اندیشهٔ مارکسیستی به اندیشههای لیبرالی و راست در دنیا گرایش پیدا کرد.
جریانی که تا پیش از آن مدعی بود که حتی ” یک نفر از ثروتمندان بزرگ” ثروتشان حلال نیست و طرفدار ملی کردن بازرگانی خارجی و… بود، با فروپاشی شوروی و سقوط مدینهٔ فاضلهٔ مارکسیستهای عالم در شرق، رو به غرب آورد. گرایش به غرب راهی برای فرار از زوال این جریان سیاسی در عرصهٔ فلسفهٔ اجتماعی بود.
جریانی که دشمنی با آمریکا و اسلام آمریکایی را اصلیترین و مهمترین نشان هدایت یافتگی میدانست، آرامآرام میل به دوستی، همراهی و حتی تبعیت از آمریکا و پیروی از این ابرقدرت در عرصهٔ سیاست بینالمللی پیدا کرد.
این تغییر فقط در اقتصاد و تفکر اقتصادی نبود؛ فروپاشی مارکسیسم که نماد آن فروپاشی دیوار برلین بود، فروپاشی تفکر جریان چپ را در فضای سیاسی ایران به دنبال داشت. درحالیکه تفکر اقتصادی چپ در برخی از دانشگاهها و مراکز علمی دنیا هنوز بهنوعی به حرکت و تداوم خود ادامه میداد و اگر دستخوش تغییراتی هم شده بود، با آنچه برای جریان چپ سیاسی ایران رخداده بود قابلمقایسه نبود.
این تحول در عرصهٔ فرهنگ نیز رخ داد؛ همه فعالان فرهنگی دهه ۶۰ جمهوری اسلامی البته گرایش به چپ نداشتند و همهٔ آنچه در دهه ۶۰ در سیاستگذاری فرهنگی و اقدامات بعد از انقلاب رخ داد، نه الزاماً چپی بود و نه الزاماً قابل رد؛ هرچند نقد در همهٔ عرصهها امکان دارد.
نباید فراموش کرد که برخی از مسئولان فرهنگی دهه ۶۰ کشور از همین جریان چپ بودند؛ تندروهای چپگرایی که به دنبال دیوار کشیدن در دانشگاهها بودند، در دهه ۷۰ و ۸۰ به دنبال اردوی مختلط برای دانشجویان و سفر دستهجمعی به پاریس بودند.
رهبر انقلاب سال ۸۲ و در دوران اصلاحات، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به موضوع دیوار کشیدن در دانشگاهها در دهه ۶۰ پرداختند و فرمودند: “این آقایانی که حالا دستاندرکار اردوی مختلطاند، همان کسانی هستند که سال ۶۳-۶۴ توی کلاسها دیوار کشیدند. بنده به دستور امام رفتم در نمازجمعه گفتم این کار بد است. خوب من نمیفهمم چطور اینها اینجور عوض میشوند؟ صد و هشتاد درجه راهشان را عوض میکنند. امام به من گفتند این چه کاری هست. ما رفتیم در نمازجمعه تهران گفتیم که این کار، کار مناسبی نیست. دیوارکشی حرف ما و انقلاب نیست.”
محمدطه عبدخدایی معاون خاتمی در وزارت ارشاد نیز سال گذشته به برخی از رفتارهای افراطی اصلاحطلبان در دهه ۶۰ اشاره کرد. او گفت: “آقای میرلوحی -محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب – که دانشجوی هند بود، بعد میآید رئیس کمیتۀ تهران میشود و میرود پیست اسکی دیزین و شمشک دستور میدهد تمام عینکهای دودی را جمع کنند! چون این مظهر غرب است!”
او در خصوص مخالفت خاتمی و تاجزاده با آزادی ویدیو میگوید: “در جلسۀ معاونین این را مطرح کردم که چرا ما این کار را میکنیم؟، آقای تاجزاده روبهروی من بود، گفت: آقا رفته فرنگ متجدد شده! و یکسری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. بعد آقای خاتمی گفت: پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم! من گفتم: مواد مخدر ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید چون ممکن است با دوربین عکاسی عکسهای مستهجن گرفته شود.”
تغییر در الگو و مراد این جریان سیاسی، به تغییر جدی در صفبندیهای داخلی آنها نیز انجامید. آنها که روزگاری لیبرالهای داخلی را میکوبیدند و آنها را به خاطر تبعیت از آمریکا مذموم و شایستهٔ محاکمه میدانستند، حال با هم یکسو و همداستان شدهاند و در سینه زدن در زیر علم آمریکا بههمپیوستهاند.
البته باید توجه داشت که نفس این تقلید و وابستگی و پیروی و تبعیت از دیگران در اندیشه و عمل خود جای نقد و بررسی دارد، اما اشکال جدیتر آنوقتی است که با زوال یک الگو بهجای به خود آمدن و تفکر مستقل یافتن، با نهایت پرمدعایی الگویی دیگر را برای مردم بتراشیم و بتی دیگر را علم کنیم.
ازاینرو در سالهای میانی و انتهایی دهه ۷۰ دیگر عنوان جریان چپ برای آنها بهنوعی نامناسب و حتی تمسخرآمیز جلوه میکرد. این جریان نیازمند عنوان دیگری بود که با شعارهای جدیدی که از غرب وام گرفته بودند همخوان باشد.
تغییر جهت ۱۸۰ درجهای البته برای یک جریان سیاسی هزینههایی دارد. اصلاحطلبان کنونی و چپیهای دهه ۶۰ مجبور شدند برای توجیه آمال جدید خود، گذشتهشان را نفی یا تحریف کنند.
شعار اصلاح و اصلاحگری ازجمله زیباترین و مهمترین شعارهایی است که یک جنبش اجتماعی و یا یک جریان سیاسی میتواند برای خود برگزیند. ازاینجهت جریان چپ به جریان اصلاحات تغییر نام داد.
مشکل اصلی اصلاحطلبان کنونی آن نیست که جهتگیری سیاسیشان را تغییر دادهاند. تغییر جهتگیری سیاسی در جریان چپ تابعی از تغییر در فلسفهٔ اجتماعی آنان بوده است. آنها که روزی پیرو اندیشههای سوسیالیستی و چپ محسوب میشدند با تغییر اندیشه و مبانی اندیشهای پیرو تفکر لیبرال سرمایهداری غربی شدهاند.
آنچه اکنون این جریان سیاسی را تهدید میکند، افول ستارهٔ غرب و آشکار شدن نشانههای زوال و فروپاشی در نظام لیبرالی است. هر شکستی که در اندیشه سیاسی و فلسفهٔ اجتماعی لیبرال سرمایهداری ایجاد میشود، پیروان ایرانی آنها را دچار این هراس میکند که یکبار دیگر باید به دنبال کعبهٔ آمال دیگری بگردند و برای خود مذهب جدیدی در عرصهٔ سیاست بجویند.
آنها که دهههای ۵۰ و ۶۰ شمسی و اوج جوانی خود را در پیروی از مارکسیستها سپری کردند و میانسالی و پیری خود را در دلدادگی به اندیشههای لیبرالی گذراندند، نگرانی آن را دارند که اگر تفکر لیبرالی غربی به بنبست برسد، چه باید کنند، از آن نوع نگرانیهایی که چوبک در «انتری که لوطیاش مرده بود» به نمایش گذاشته بود.