گروه سینمای خبرگزاری هنر ایران: احتمالا همه ما با شنیدن نام «سعید راد» پیش از هرچیز، به یاد چهره با ابهت و قدرتمند و صدای خشدارش و چشمان پرنفوذش میافتیم و افسوس که باید بگوییم این چشمها برای همیشه بسته شد و این از دیار هجرت کرد. او که از جمله بازیگرانی است که چه […]
گروه سینمای خبرگزاری هنر ایران: احتمالا همه ما با شنیدن نام «سعید راد» پیش از هرچیز، به یاد چهره با ابهت و قدرتمند و صدای خشدارش و چشمان پرنفوذش میافتیم و افسوس که باید بگوییم این چشمها برای همیشه بسته شد و این از دیار هجرت کرد.
او که از جمله بازیگرانی است که چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن کار کرد و مطرح بود، با مسئله هجرت ناآشنا نبود. سالها پیش در اواسط دهه ۶۰ بعد از ممنوعالتصویر شدن، به دیار دیگری مهاجرت کرد اما نتوانست دوری از سرزمین و هنرش را تاب آور.د و بعد از قریب به بیست سال مجددا سینمای ایران را در آغوش کشید.
سعید راد بازگشتش به سینمای ایران را اینچنین روایت می کرد: «سال ۱۳۸۰ که به ایران بازگشتم، برای بازی در فیلم سینمایی زنگی و رومی به کارگردانی ناصر تقوایی دعوت شدم و آن فیلم بنا به دلایلی نیمه کاره ماند. یک روز در دفتر مجله ای برای یک مصاحبه دعوت شده بودم که آقایی آن جا نشسته بود و من را زیر نظر داشت و بعد متوجه شدم که احمدرضا درویش است و همان ملاقات موجب شد که برای بازی در فیلم سینمایی دوئل دعوت شدم. جالب است که بیشتر فیلمهای من جنگی بود و بازگشت دوبارهام به سینما هم با یک فیلم جنگی همراه شد.»
فریدون جیرانی در برنامه آپارات تعریف زیبایی از این مهاجرت و بازگشت دوباره راد کرده است: «من پلانی را از تو (سعید راد) در خاطرم است که رفتی و مدام دور و دورتر شدی؛ تا جایی که ما دیگر تو را ندیدیم و خبری از تو نداشتیم تا این که خبر رسید که در فیلم «دوئل» قرار است بازی کنی.»
سعید راد بارها گفته بود که آدمِ رفتن و ماندن در غربت نبود. زندگی و حرفه او با ایران و سینما گره خورده بود و در هیچ جای دیگری نمی توانست هیچ کدام را پیدا کند. سعید راد یک عاشق واقعی بود؛ عاشقِ ایران، عاشقِ سینما.
خودش تجربه زندگی در غربت را اینگونه تعریف کرده بود: «در سفرهایی که پیشتر برای سیاحت و یا شرکت در فستیوالها داشتم با فضا و محیط خارج از کشور آشنا بودم. من نه تخصصی داشتم و نه پولی که آنجا با آن زندگی کنم، فقط یک بازیگر بودم و این چیزها آنجا خریداری نداشت، چون خودشان به اندازه کافی داشتند. اما در ایران، در خانههای مردم باز بود و هر زنگی را که میزدی، مهربانی بود و مورد تایید یک ملت بودی. در غربت این حرفها نبود و من از روز دومی که به کانادا رسیدم، شروع به کار کردم .در کشورهای دیگر یا باید فروشنده باشی یا سر تعظیم جلوی مشکلات خم کنی و من راه دوم را انتخاب کردم، چون اصلا آدم فروشی نبودم و هیچ وقت در هیچ موقعیتی نخواهم بود. در آن جا خدا به من کمک کرد، ورزش را ادامه دادم و نگذاشتم افسردگی بر من چیره شود. بودن در شغلی که دلیل آن را خودت رقم نزده باشی، بسیار سخت است.»
بازگشت دوباره او به سینما هم خیلی اتفاقی رقم خورد، آن هم با بازی در یکی از ماندگارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران. راد درباره روزی که احمدرضا درویش را دید و از او دعوت به عمل آورده گفته است: «سال ۱۳۸۰ که به ایران بازگشتم، برای بازی در فیلم سینمایی زنگی و رومی به کارگردانی ناصر تقوایی دعوت شدم و آن فیلم بنا به دلایلی نیمه کار ماند. یک روز در دفتر مجله ای برای یک مصاحبه دعوت شده بودم که آقایی آنجا نشسته بود و من را زیر نظر داشت و بعد متوجه شدم که احمدرضا درویش است و همان ملاقات موجب شد که برای بازی در فیلم سینمایی دوئل دعوت شدم.»
راد که تجربه بازی در فیلم های دفاع مقدسی مطرحی مثل «عقاب ها» و «دوئل» را داشت، تقدیرش چنین بود تا در فیلمی دیگر نقش یکی از بزرگترین فرماندهان ارتش را بازی کند. راد با بازی در نقش شهید فلاحی در فیلم «چ»، بار دیگر به دفاع مقدس و قهرمانان ملی ایران ادای دین کرد. این بازیگر در گفت وگویی درباره همکاری با ابراهیم حاتمی کیا گفته بود: «ایشان صریحا گفتند که خوشحال هستند نقش شهید فلاحی را من بازی میکنم و فکر میکنم برای رسیدن به نقش هم من با آقای حاتمی کیابیشتر از سه جلسه صحبت نکردم و نقش را درک کردم.»
سعید راد با وجود سختی هایی که در طول دوران بازیگری اش دید، هیچ گاه خسته نشد و قهر نکرد. او تا آخرین روزهای حیات، همچنان پرانرژی به ایران و سینما عشق می ورزید و ابایی از کار کردن با جوانان نداشت. او در طول دوران حرفه ایش هیچ گاه به ابتذال تن نداد و هیچ جایی را جز وطن خود ندید.
حال زیست دنیایی او در یکم مردادماه ۱۴۰۳ بر اثر عوارض حادثهای که سال گذشته برای او رخ داد، به پایان رسید. گویی اکنون وطن خود را پیدا کرده است و افسوس که میدانیم این بار هجرت او بازگشتی نخواهد داشت. حال تکرار همان پلانی است که فریدون جیرانی گفت. او میرود، دور میشود و ما برایش دست تکان میدهیم و میگوییم بدرود آقای راد. این پلان کات نخواهد داشت و این بار در انبوه اخبار او را گم نخواهیم کرد و به یادش خواهیم بود.