گروه تجسمی خبرگزاری هنر ایران: سید سعید(فریدون) طاهریان، عکاس و مجسمهساز، اهل کاشان و جانباز جنگ تحمیلی است. او از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۶۹ اسیر بوده و هم اکنون جانباز ۳۵ درصد است. طاهریان گونههای مختلف عکاسی را تجربه کرده و مدتی هم در رسانه فعالیت داشته است، او در سالهای اخیر به مجسمهسازی روی […]
گروه تجسمی خبرگزاری هنر ایران: سید سعید(فریدون) طاهریان، عکاس و مجسمهساز، اهل کاشان و جانباز جنگ تحمیلی است. او از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۶۹ اسیر بوده و هم اکنون جانباز ۳۵ درصد است. طاهریان گونههای مختلف عکاسی را تجربه کرده و مدتی هم در رسانه فعالیت داشته است، او در سالهای اخیر به مجسمهسازی روی آورده و در این زمینه سبک منحصربفرد خود را دارد.
آقای طاهریان، لطفاً بفرمایید که عکاسی را از چه سالی آغاز کردید؟
من فعالیت حرفهای در رشته عکاسی را از سال ۱۳۶۳ با همراهی شهید مرتضی آوینی در گروه «روایت فتح» آغاز کردم.
یعنی آشنایی با سید مرتضی آوینی موجب آشنایی شما با عکاسی شد؟
بله، من سال ۱۳۶۳ به جبهه اعزام شدم و در آنجا تیربارچی بود. یک روز از سنگر تیربار پایین آمدم و دیدم آقایی دوربینی دور گردنش انداخته و با من صحبت میکند، به دلیل وجود صداهای زیادی که در گوشم بود متوجه حرفهایش نمیشدم، با اشاره به او گفتم متوجه صدایت نمیشوم. بعد از دو ساعت برگشت و با هم صحبت کردیم. او به من گفت: «میتوانی کار کردن با تیربار را به من یاد بدهی؟» گفتم: «بله یادت میدهم، اما به شرطی که تو کار کردن با دوربین عکاسی را به من یاد بدهی»! مرتضی همان لحظه دوربین خودش را به گردن من انداخت و ده حلقه فیلم به من داد، من هنوز هم آن دوربین را دارم. او فقط جایگذاری فیلم در دوربین را به من یاد داد و رفت. در روزهای بعد یکی از بچههای روایت فتح فیلمها را از من گرفت و برد و گفت هرچه عکس گرفتی همه سوختهاند. این داستان چند بار تکرار شد تا اینکه من عکاسی را یاد گرفتم و دیگر فیلمهایم نمیسوخت. آخرین بار که به مرخصی آمدم، دوربینم در منزل جا ماند و در جبهه اسیر شدم. سال ۱۳۶۹ که برگشتم مجدد با همان دوربین آنالوگ شروع به عکاسی کردم و بعدها دوربین دیگری خریدم.
بعد از جنگ هم با گروه روایت فتح همکاری داشتید؟
نه، بعد از آزادی از اسارت در تهران با اساتیدی همچون «نیکول فِریدنی» استاد ارمنی عکاسی طبیعت، «علی شقاقی» پدر عکاسی صنعتی و «اصغر بیچاره» عکاس برجسته سینما و تئاتر آشنا شدم و از آنها آموختم و همه در این زمینهها عکاسی کردم.
شما با اساتید بزرگ عکاسی ایران همکاری کردهاید، سبک عکاسیتان به کدامیک از این اساتید نزدیکتر است؟
سبک کاریام در عکاسی صدرصد مستند است من عکس اجتماعی و پرتره، طبیعت و معماری کردهام. در دستهبندیهای عکاسی من فقط عکاسی مدلینگ انجام ندادهام چون علاقهای نداشتم.
در این سالها نمایشگاهی از آثار عکاسیتان برگزار کردهاید؟
بله، تاکنون چهار نمایشگاه انفرادی عکس داشتهام. فکر میکنم سال ۱۳۹۲ بود که یک نمایشگاه گروهی عکاسی در فرهنگسرای معرفت با عنوان «از کاروان چه مانده» به همراه احمد بلباسی برگزار کردم. در آن نمایشگاه نگاهی به عزای سیدالشهدا(ع) و عزاداری روز اربعین داشتیم. البته قبل از آن من سالها عکاسی آئینی کرده بودم و عکاس برتر مراسم قالیشویان اردهال، آران و بیدگل و کاشان بودم.
در میان تمام عکسهایی که در سبکهای مختلف گرفتهاید، کدامیک برایتان ارزشمندتر است؟
در بین تمام عکسهایی که انداختهام، چهار – پنج عکس آئینی به دلیل علاقهای که حضرت سیدالشهدا(ع) به عنوان یک انسان آزاده دارم برای من محبوبتتر است.
با توجه به اینکه در زمینه مجسمهسازی هم فعالیت دارد، لطفاً بفرمایید مجسمهسازی را چه سالی و چطور آغاز کردید؟
از سال ۱۳۹۰ فعالیت در زمینه مجسمهسازی را شروع کردم. آن زمان در نیاسر کاشان زندگی میکردم، وجود چند چاه زغال در کنار محل سکونتم موجب شد با تکههای چوب دورریز چیزهایی شبیه مجسمه بسازم و در همان سال هم نمایشگاهی به نام «نوروزنامه» گذاشتم که بازخوردهای منفی زیادی داشت، البته نقدهای درستی هم بود.
بعد از آن با تهیه ابزار مناسب، مطالعه و تمرین ادامه دادم و سال ۱۳۹۳ اولین کارگاه حرفهایام را در فومن بنا کردم. بعد از آن به سراغ مبانی فیگورال و طراحی رفتم و با سعی و خطا به فعالیتم ادامه دادم. در رشت با آقای حسین علیزاده آشنا شدم که در آنجا عصاساز تخصصی بود و با سختی توانستم مجابش کنم که عصاسازی را به من آموزش دهد. البته این آموزش فقط به صورت تئوری بود و ایشان کار عملی به من یاد نداد.
سبک کاریتان در مجسمهسازی چگونه است؟ آنطور که شنیدهام سبک منحصر بفردی است.
بله، الان تنها کسی که در ایران به صورت دستساز و با تکنیکهای قدیمی به صورت حرفهای عصا میسازد، من هستم. من از سنگهای نیمه قیمتی مثل عقیق و لاجورد برای تزیین تاج عصا استفاده بردهام، در واقع این شغل از دست رفته را احیا کردم و هنر شانههای دستساز چوبی و سنگی را هم ادامه دادم.
بعد از آن تجربه ناموفق نمایشگاه مجسمهسازی در سال ۱۳۹۰، باز هم نمایشگاهی از مجسمههایتان برگزار کردید؟
بله، تا زمانی که هنرمندان دیده نشوند و مورد نقد قرار نگیرند کارشان بهتر نمیشود. من تا وقتی که نمایشگاه نگذاشته بودم فکر میکردم، کارهایم خیلی خوب است ولی زمانی که مورد نقد قرار گرفتم فهمیدم نگاه آدمهای دیگر با من فرق دارد و هنرمندان باید این فهم را داشته باشند که ببینند مخاطبینشان چه نگاهی به آثارشان دارند. نقد یعنی اینکه ضعفهای شما را بگویند و شما ضعفهایتان را به نقاط قوت تبدیل کنید و من هم خیلی خوشحال میشوم که نقدها را میشنوم.
من سال ۱۳۹۳ در نوروزگاه چهلستون اصفهان دومین نمایشگاه مجسمهسازیام را برگزار کردم که خیلی مورد پسند مردم قرار گرفت.
همچنین از چهارم مردادماه امسال در گالری «زورخانه» در کاشان نمایشگاه سوم مجسمههایم افتتاح شد که هنوز هم ادامه دارد. الهامات من برای آثار موجود در این نمایشگاه فیگورال و یکسری حیوان است که یک تعدادیش صددرصد در طبیعت وجود دارد و یکی تعدادیش هم یک مقدار انتزاعیتر و سورئالتر است.
در میان مجسمههایتان کدامیک برایتان ارزشمندتر است؟
اثری دارم به نام «میرزا آقاخان نوری» که قاتل امیرکبیر است. چوب این مجسمه را از داخل باغ فین تهیه کرد، روزی به باغ فین رفته بودم و درختان آنجا را هرس میکردند، مقداری چوب از میان چوبهای درختان هرس شده برداشتم، چوب این درخت به نوعی شاهد قتل امیرکبیر بوده است. این اثر برای من خیلی محبوب است چون از لحاظ معنایی این کار خیلی برای من اهمیت دارد و جزو کارهایی است که نمیفروشمش و الان هم در نمایشگاه هست. یک کار دیگر دارم به نام «دندان تاریکی» که خشنترین کار من است. در زمان ساخت این مجسمه به دلیل اینکه ترکشهای داخل کمرم عود کرده بود و بیماری ناشی از عوارض بمب شیمیایی هم شدید شده بود تقریباً سه انگشت دست چپم بر اثر برخورد چکش شکست.
خبرنگار: غزاله صوفیانی