عمار از پرتکرار ترین اسامی در شعارهای سیاسی است. حتی سرود شده است و پرتکرار هم خوانده شده است که ” خودم عمارت ام” اما اگر از بسیاری بپرسیم عمار کیست و چرا “این عمار مولاعلی” در تاریخ مانده است، جوابی در خور پیدا نمی کنیم. این را باید به نسل نو، به ویژه آنان که “خودم عمارتم” می خوانند باید گفت عمار یک واقعیت توام با حقیقت است. شعاری نیست که دیگران را یا خود را به این نام بخوانیم. نمادی است همواره ایستاده در کنار حق. تعارف نیست، شاخص تعریف شده دارد. لباسی است که نمی شود برتن هرکس پوشید و عمارش خواند! تک است و تک سایز.
پیامبر بزرگ الهی(ص) او را به این صفت تعریف فرموده است تا راه بر تحریف بسته شود. به همین دلیل است که وقتی عمار به صفین می آید، تردید، از دیده به دل شامیان می ریزد. شهادت او که تحقق عینی کلام نبوی است، می توانست در شام و شامیان زلزله ایجاد کند اگر عمرعاص، به خدعه، خط واقعه را جور دیگری تحریر نمی کرد. رسول خدا (ص) فرمودند:” یا عَمّارُ، تَقتُلُکَ الفِئَهُ الباغِیَهُ، وأنتَ إذ ذاکَ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَکَ؛ ى عمّار! تو را گروهک متجاوز خواهند کشت و در آن هنگام، تو با حق هستى و حق با توست.” صفین گواه این پیشگویی رسول اعظم(ص) بود اما در تقلبی آشکار گفتند او را کسی کشت که به میدان آورد! البته از عمر عاص جز این هم توقع نیست. خود او بهتر از همه می دانست این حقیقت را. خود او این روایت را برای دیگران خوانده بود اما زمانش که رسید، بر زمین باور مردم بذر تردید و تکذیب پاشید.
بله، عمار یک حقیقت است. شاخص است. حضورش تعیین کننده حق است. به همین خاطر است که نامش جاودان است. این که برخی ها سرودخوانان خود را عمار بخوانند، جز تخفیفِ آن حقیقت متجلی نیست. حتما نادانسته بدان زبان می گشایند و الا آدم های پر از تناقض چون ما کجا می تواند نشان دهنده حق باشیم که خود را عمار بخوانیم؟! صدای به درد بلند شده مولا علی در فراق عمار و دیگر یاران هم به دلیل همین شاخص بودن به شخصیت حق محوری بود؛” أینَ إخوانِیَ الّذینَ رَکِبوا الطَّریق ، وَ مَضَوا عَلى الحَقّ؛ کجایند برادران من که راه حق را رفتند؟” و آنجا که به نام می خوانند؛” أین عمّار، أین ابن تیهان، أین ذُو الشهادتین؛ عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟” برای همین حق محوری است.
به دنبال نظائر اینان گشتن هم با همین نگاه است؛” أین نُظرائُهم مِن إخوانِهمُ الذینَ تَعاقَدُوا عَلى المُنیه و أبْردَ بِرؤوسِهم إلى الفَجَره؛ و کجایند امثال اینان که در راه حق با هم عهد بستند و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟” بله، حق محوری و همراهی با حقیقت است که او را شاخص می کند. ما زمانی می توانیم دیگران را یا خود را به این نام بخوانیم که سال ها راه حق رفته باشیم و به چنین شانی رسیده باشیم.
وقتی که مردم ما را” همواره عامل به حق” ببینند و به عنوان نماد حق بدانند، حضورمان در میدان تعیین کننده جبهه حق خواهد بود. آن وقت می توانیم از عمار بگوئیم. تا آن روز بکوشیم و فراوان هم تلاش کنیم به عیار حق، صاحب معیار شویم. بکوشیم حق را و حقیقت را خط به خط زندگی کنیم. جز این باشد دچار “خودعمارپنداری” می شویم که ما را از عمار فرسنگ ها دور می کند. با خود صادق باشیم. صداقت را زیست کنیم. ذات یافته از هستی بخش داشته باشیم تا شبیه عمار شویم. چنین باد، انشاالله…
غلامرضا بنی اسدی – الف