در اواخر پاییز سال ۱۳۸۸ بود که مشخص شد ناصر حجازی عزیز بیمار شده و باید به طور جدی روند درمانی خود را طی کند. ناصرخان دوم شهریور سال ۱۳۸۹ در مصاحبه اختصاصی با خبرورزشی پیرامون بیماری خود و شکل مقابله با آن حرفهای خاصی را به ما گفت. حرفهایی که هنوز هم پس از سپری شدن ۱۴ سال بازخوانی آنها جالب توجه است:
- دکترها از من قطع امید کرده بودند و میگفتند رفتنی هستم. فکر میکردند در همان روزهای آغازین درمان، کار تمام میشود اما خدا من را نگه داشت. قطعا دعای خیر کسانی که واقعا و عاشقانه دوستم داشتند، در روند بهبودیام تاثیر بسزایی گذاشت.
- برای کار به اتریش رفته بودم که متوجه شدم کمر و پاهایم به شدت درد گرفته است. ریههایم هم ناراحت بود و به همین خاطر سیگار را کنار گذاشتم. پزشک معالج وقتی از ریههای من عکس گرفت، گفت باید آنتی بیوتیک مصرف کنی و بستری شوی به همین خاطر روز تولدم (۲۳ آذر) در بیمارستان بستری شدم.
- انسان یک روز میآید و یک روز هم باید برود. به اندازه کافی از زندگی لذت بردهام و هرگاه که پروردگار صلاح بداند، آماده رفتنم. باور کنید در این سالها آنقدر دورنگی و دروغ دیدهام که از زندگی متنفر شدهام. آدمی هم نیستم که دو دستی به دنیا بچسبم. شاید آن دنیا برایم قشنگتر باشد.