گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران – آنچه در ادامه میخوانید خلاصۀ یک میزگرد کارشناسی دربارۀ فوت و فن نویسندگی با حضور آمنه پازکی (داستاننویس)، میثم رشیدی مهرآبادی (نویسنده، پژوهشگر ادبی و روزنامهنگار) و امیر رضایی (مجری ــ کارشناس ادبی) است. در این نشست ادبی که قفسۀ کتاب آن را منتشر کرده، نکات کاربردی خوبی مطرح شده […]
گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران – آنچه در ادامه میخوانید خلاصۀ یک میزگرد کارشناسی دربارۀ فوت و فن نویسندگی با حضور آمنه پازکی (داستاننویس)، میثم رشیدی مهرآبادی (نویسنده، پژوهشگر ادبی و روزنامهنگار) و امیر رضایی (مجری ــ کارشناس ادبی) است.
در این نشست ادبی که قفسۀ کتاب آن را منتشر کرده، نکات کاربردی خوبی مطرح شده است که امیدواریم مورد استفادۀ علاقمندان به نوشتن قرار بگیرد.
امیر رضایی: یک نویسنده تازهکار باید چه کاری بکند؟ دوستانی به نویسندگی علاقهمند هستند و میخواهند نوشتن را آغاز کنند؛ از نظر شما چگونه باید شروع کرد؟
آمنه پازوکی: بهتر بود این سؤال را از من نمیپرسیدید، زیرا من نویسندگی را با شرایطی که بسیاری از نویسندگان شروع کردهاند، آغاز نکردهام. چون من دنبال نویسندگی و داستاننویسی نبودم، نمیتوانم در این زمینه اظهارنظر کنم. من دلی و ناگهانی و شاید بتوان گفت توفانی شروع به نوشتن کردم. تجربه من خاص است و شاید برای هر کسی اتفاق نیفتد. آنچه در میان تمام نویسندهها مشترک است، بحث انگیزه و پشتکار است. نوشتن برعکس آنچه به نظر میآید، چه آسان و چه سخت، به تفاوت نگاه نویسنده بستگی دارد. اگرانگیزه بالا باشدو تمرین کند در خلال این وضعیت روزها و ساعتهایی خواهد داشت که به یأس میرسد و میگوید دیگر نمیتواند ادامه بدهد و بریده است اما در نهایت آنچه یک نفر را پای نوشتن نگه میدارد، علاقه و انگیزهای است که در ابتدا برای خودش انتخاب کرده است. امکان ندارد با چالش روبهرو نشوید. نویسندهای که با چالش روبهرو نمیشود، نویسنده نیست. مواجهه با چالش در هر شغل و تخصصی طبیعی است. باید عدهای راهنمای شما باشند، کمک و مشاوره بگیرید و بتوانید پیش بروید.
خود را نویسنده ندانیم!
امیر رضایی: یک نویسنده تازهکار از کجا باید بفهمد که راه را درست میرود؟
میثم رشیدی مهرآبادی: برای کسی که میخواهد نویسنده شود، مهم است که هیچوقت خود را نویسنده نداند. نویسندهدانستن خود، پرتگاه سختی است. ممکن است در نقطهای بالا و نزدیک به قله باشد و چند کتاب پرفروش داشته و چند جایزه ادبی گرفته باشد، ولی مهم است که فرد، خود را نویسنده نداند و در مسیر همچنان برای رسیدن به نویسندگی تلاش کند. من زمینخوردن کسانی که خود را نویسنده میدانند، زیاد دیدهام و بهشدت از آن میترسم. لذت انتشار یک کتاب و چند ورق صحافیشده که اسم فرد روی آن نوشته شده، انگیزه بسیاری را همانجا تمام میکند و دیگر ادامه نمیدهند. من درباره کسانی حرف میزنم که دوست دارند مسیر را ادامه بدهند. این وضعیت در رسانه هم وجود دارد؛ وقتی من در جایگاه خبرنگاری، دبیری سرویس و مدیرکلی در برخی از خبرگزاریها بودم، مدیران کل حضور در برنامه پوششی را دونشأن خود میدانستند، ولی من هفتهای یکی، دو بار میرفتم، چون باید خود را همواره خبرنگار و در مسیر میدانستم. آن زمان مهم بود که بتوانیم متن خبر را تند بنویسیم و خودمان تایپ و منتشر کنیم. من به سمت خبری میرفتم که تحلیل و تیتری متفاوت داشت و بیشتر از خبر دیگر خبرنگاران آن نشست خبری، دیده میشد. این اتفاق باعث شد در دوران کرونا به خاطر محدودیتهای کرونایی در نشستهای خبری که ۳۰ تا ۴۰ خبرنگار داشت، فقط یکی، دو نفر دعوت میشدند، من همیشه یکی از دعوتشدهها بودم، چون سعی میکردم به نشست خبری طوری نگاه کنم که مخاطب جذب شده و خبر، پربازدید شود. برخی خبرنگاران به ماجرا بهصورت یک ماموریت کاری نگاه میکردند.ردر اخبار پوششی، تیتر مهم است که انتخابش یک فوت کوزهگری و یک هنر است. ما در این سالها تیترهای زیادی زدهایم و اگر تمرین نکنیم یک جاهایی کیفیت افت میکند. در فضای مجازی و در روزنامه پیش از متن خبر ابتدا تیتر دیده میشود. این قلاب اولیه کار را میسازد. در هر متنی، خواندن صفحه اول به من نشان میدهد با یک نویسنده طرف هستم یا با فردی که دوست دارد نویسنده شود؟! این قلاب، هم در کار رسانه و هم در نویسندگی وجود دارد. وقتی یادداشتی ۵۰۰کلمهای مینویسیم که حجمش برابر با دو صفحه کتاب است، حتما باید جمله اول، قلاب را بیندازد، وگرنه یادداشتی رفع تکلیفی است.
دو کلید مهم
به دوستان در کارگاههای مختلف نویسندگی دو کلید میدهم؛ یکی «قلاب اولیه» است تا ذهن مخاطب را درگیر کند که چرا باید این مطلب را تا آخر بخواند؟ و دیگری جملات کوتاه است. ویرایش اولیه هم نکته مهمی است. باید متن را دوباره و سهباره خواند و جملات را تا حدی کوتاه کرد. کوتاهکردن جملات دو کار انجام میدهد؛ اول اینکه حجم کلی مطلب را پایین میآورد و دوم اینکه اثر کوتاهنویسی، بالا رفتن ضرباهنگ متن است. قبل از اینکه مخاطب بخواهد متن شما را کنار بگذارد، ضرباهنگ او را تا آخر برده است. این اتفاق میتواند در یک رمان ۵۰۰صفحهای، داستانی ۱۰صفحهای یا یادداشتی ۵۰۰کلمهای تجربه شود. توجه به این دو کلید یعنی برداشتن گام بزرگی در نویسندگی. کسی که نمیتواند قلاب بسازد یا جملات کوتاه بنویسد، به جای نویسندگی میتواند به سراغ دیگر کارها برود.
پاشیدن خون روی صورت مخاطب!
پازوکی: وقتی شما خبرنگار جنایی هستید، خبر حوادث جذابیت دارد و بدون اینکه نیاز زیادی به تلاش و مهارت داشته باشد، محتوای خبر، خواننده را جذب میکند.ولی فرهنگ و هنر در نقطه مقابل قرار دارد و باید برای صحبت در این حوزه از خودمان مایه بگذاریم تا بتوانیم قلاب بیندازیم و مخاطب را همراه کنیم. برای ما مهم است بدانیم شما در رسانه و در بحث فرهنگ چگونه توانستید این اعتماد را جلب کنید؟
رشیدی: در یک یادداشت درباره کتاب اتفاقا باید قلابی بسازیم که در جمله اول، خون روی صورت مخاطب بپاشد و مخاطب درگیر شود! در مقابل، در اتفاق جنایی جذابی چون طرف، نویسنده نیست، گزارشی مینویسد که میخوانید و لذتی نمیبرید و فقط اطلاعاتی به دست میآورید؛ چیزی در ذهن شما ماندگار نمیشود و تنها تصویر مبهمی دارید در همین حد که یک کارگردان در فلان روز کشته شد. ولی ممکن است کسی تصویری بسازد که ضربان قلب شما را بالا ببرد. این اتفاق ممکن است در گزارشی نرم از نمایشگاه کتاب هم اتفاق بیفتد.
مقاومت برای بازنویسی!
امیر رضایی: در تکمیل سخنان شما باید بگویم بچههای داستاننویسی که ما با آنها کار میکنیم، متن اولیه را متن نهایی میدانند و معمولا با بازنویسی مشکل دارند، چون بار اول برای نوشتن متن اولیه فشار زیادی به آنها وارد میشود، برای تغییر، مقاومت نشان میدهند، ولی در بازنویسی، متن آنها بهتر میشود. مسأله بعدی این است که مخاطب از تماشا اشباع شده و برای خواندن جزئیات این همه وقت نمیگذارد و میخواهد در کوتاهترین زمان ممکن به مفهومی که مقصود نویسنده است، برسد. متن باید جذاب و کوتاه باشد؛ این نکات هم توسط بچههای داستاننویس رعایت نمیشود.
نشانه نویسنده موفق
رشیدی: توجه به قلاب اولیه و جملات کوتاه دو نکته مهم است. توجه به این دو نکته مزیت مهم دیگری نیز دارد و میتوانیم نویسنده خوب را از نویسنده معمولی یا نانویسنده تشخیص بدهیم و درخرید و انتخاب کتاب به ما کمک میکند. برخی نویسندهها در دو پاراگراف این کار را انجام میدهند.هرچه قلاب کوتاهتر باشدبهتر است.نویسندهای موفق است که قلابش در جمله اول بگیرد.بازنویسی مرز خطرناکی دارد من هفت یا هشت سال پیش کتابهایی نوشتهام که امروز از خواندن آنها خجالت میکشم. انسانها در حال رشد هستند و ما همواره در حال آموزش هستیم و امروزمان بهتر از دیروزمان است. نکته مهم این است که بازنویسی باید متناسب باشد. باید در یک فاصله زمانی بازنویسی کرده و کار را تمام کند و مرتبا نخواهد متن را تغییر دهد، چون هر بار که به متن برمیگردید با خود میگویید این متن میتواند بهتر شود، در حالی که این متن باید به دست مخاطب برسد. افرادی بهدلیل تعدد بازنگری و بازنویسی هیچوقت راضی نمیشوند متنشان منتشر شود. باید در بازنویسی حد وسطی رعایت شود.
رضایی: شاید این سؤال برای بچهها پیش بیاید که ما ویراستار نمیشناسیم. ویراستاری یعنی چه؟
تجربه تلخ با ویراستار
پازوکی: من نسبت به ویراستاری تجربه تلخی داشتهام، ولی وقتی کتاب را به نشر میسپارید، نشر متعهد به انجام وظایفی است، مگر اینکه یک نویسنده بخواهد تمام بار را خود بر دوش بکشد و خودش چاپ را انجام دهد. من در «ادموند» این تجربه را داشتم، ولی وقتی نویسنده بسته محتواییاش را به نشر تحویل میدهد و انتشارات تمام وظایف از جمله ویراستاری و طراحی جلد و اخذ مجوز از وزارت ارشاد و…را برعهده گرفته، دیگر لازم نیست نویسنده زیادبه این مسائل فکرکند، مگر اینکه تعصب خاصی روی متنش داشته باشد. ویراستار برای تحمیل نظر خود به نویسنده کمک نمیکند، بلکه تلاش دارد ایرادات تکنیکی برطرف شود و متن روانتر شود. البته باید برطرفکردن ایرادات تکنیکی را به یک استاد سپرد یا چند نفر نمونهخوان، داستان را بخوانند و ایرادات پیرنگ و عناصر داستان را به شما بگویند.
رضایی: بسیاری از نویسندگان بهتازگی شروع کردهاند و ناشران را نمیشناسند. آیا این نیاز وجود دارد که علاقهمندان به نویسندگی با ویراستاران مرتبط شوند؟ این ارتباط مفید خواهد بود یا در داستان دست برده میشود؟
پایبندی ناشران به امر ویرایش
رشیدی: ویراستاری در صنعت نشر بر عهده انتشارات است، چون مکانیسمی هزینهبر است و این هزینه به هزینه چاپ کتاب اضافه میشود و متصدی این کار انتشارات است. نسخه اولیهای که نویسنده به انتشارات میدهد، حتما به ویراستار نیاز دارد. لزوما همه ناشران به این موضوع پایبند نیستند. برای اینکه هزینه کمتر دربیاید، بهطور کامل زیر بار این موضوع نمیروند. نکته بعدی این است که نویسنده کتاب حتما نمیتواند ویراستار باشد. کسی که جملات کتاب را خلق میکند، چیزهایی از دستش در میرود. چون در نگاه خالق اثر ایراداتش دیده نمیشود و جملاتش را دوست دارد. بخش بعدی این است که دست ویراستار باید برای کوتاهکردن جملات باز باشد، مثلا در جاهایی که دچار اطناب مُمِل (طولانینویسی ملالتآور) میشویم. نویسنده در سطح عالی خود زمانی به اوج میرسد که همراه با مسیر رشد و آموزش و ترقی خود دست یک ویراستار را گرفته و او را با خود همراه کرده باشد.
پازوکی: اگر چنین کسی را پیدا کنید شانس بزرگی آوردهاید. اگر دو نفر از نویسنده و ویراستار پیدا شود که قلمشان به هم نزدیک باشد و نگاهشان به فضای داستانی یکی باشد و مثل هم فکر کنند و مثل هم بنویسند که خیلی خوب است، ولی در برخی مواقع این اتفاق نمیافتد و نویسنده چیزی نوشته و ویراستار برای خودش فکرهای دیگری دارد.
رشیدی: این وضعیت بیشتر مربوط به زمانی است که ناشر کتابها را به ویراستار میدهد. این وضعیت هم دو مدل دارد؛ گاهی ناشر بهصورت پروژهای با ویراستار کار میکند. زمانی انتشاراتی ویراستار و سرویراستار مخصوص خود را دارد. در این مدل باید تبعیت کنیم و بگوییم وقتی تمام آثار این انتشارات از زیر دست این خانم یا آقا رد میشود، ما هم باید در رسمالخط و مبانی داستاننویسی تبعیت کنیم و با آنها کنار بیاییم.
پزهای روشنفکری
رضایی: برای تمرکز در نوشتن راهکاری داریم؟
رشیدی: فکرمیکنم منظورشمافضایی استکه درآنجا بنویسیم؛اینها پزهای روشنفکری است.هرکسی باید مدل خودش راپیدا کند.بهطور مثال یکی ازدوستان نویسنده میگفت وقتی بچهها ازسروکول من بالامیروند وبازی میکنند،بخشی ازکتابی که میخواهم بنویسم در ذهن من شکل میگیرد و درموبایل شروع به نوشتن میکنم. به عقیده من تمرکزلازم است،ولی نباید زیاد پایبند این اتفاقات بود.
در ایران نویسندگی شغل نیست
پازوکی: ۱۰ سال پیش که «ادموند» را مینوشتم، فکر میکردم اگر اینجا متوقف نشوم و به سمت نویسندگی پیش بروم، من هم مثل بسیاری دیگر در کافیشاپ مینشینم، یک فنجان قهوه روی میزم میگذارند و با قلم مینویسم، ولی امروز حتی نمیتوانم بنشینم و قهوهام را بخورم. سبک زندگی امروز با دوران بالزاک و داستایوفسکی متفاوت است؛ در آن زمان نویسندگی شغل بود، ولی امروز حداقل در ایران نویسندگی شغل نیست.
رشیدی: مثل روزنامهنگاری که در بسیاری از نقاط جهان درآمد بالایی دارد و روزنامهها تاثیرگذار هستند و در مسائل داخلی و دیپلماسی کشورها مهم هستند و سعی میشود نخبهها در این شغل جذب شوند. از این رو روزنامهنگاری شغلی سخت با حقوق خوب است، ولی در ایران اینطور نیست. کسانی ادعای نویسندگی دارند، ولی چنین زیستی ندارند و نویسندگی را کاری تفریحی میدانند. برای آنها داشتن تجربه زیسته مهم نیست.
اهمیت باورپذیری
پازوکی: برای خلق یک صحنه حتما باید به این نکته توجه داشت که ما صحنه مرگ یک جوان را خلق میکنیم یا صحنه تدفین یک پیرزن یا پیرمرد را به تصویر میکشیم. واکنشهای مردم چگونه است؟ موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی چگونه است؟ مراسم کجا برگزار شده و همه این جزئیات مهم است تا صحنهای که خلق میشود برای مخاطب باورپذیرتر شود.
رشیدی: متاسفانه ما به وقت نوشتن برای تخیلاتمان بهدنبال مابهازای حقیقی میگردیم، یعنی احساس میکنم با وجود اینکه این شخصیت را در تخیلم ساختهام، ولی باید بگردم و در واقعیت پیدایش کنم و وقتی واقعا اتفاق افتاده، آن را وارد داستان کنم. این کار را سخت میکند وبه همین دلیل در مقاطعی رها میکنیم و میگوییم اینطور نمیشود، چون ما نمونهاش را ندیدهایم. ما در روزنامهنگاری و خبرنگاری موظف هستیم آنقدر پایبند به واقعیت باشیم که خود را پشت میز متهم دادگاه مطبوعات ببینیم. تا وقتی قاضی از من پرسید چرا این جمله را نوشتی؟! من بتوانم مطابقش سند رو کنم. این ترس ما را به فضایی برده که تخیل برایمان کمی سختتر است.
پازوکی: نویسنده داستان و کسی که میخواهد داستانپردازی کند، اگر این ترسها را کنار نگذارد و جسارت نداشته باشد به مشکل برمیخورد.
رضایی: درایران اکثرکارهای نمایشی ازروی فیلمنامهها ساخته میشود.امروز کمکم به این سمت رفتهایم.آیا کارگردانان فهمیدهاند که باید به رمانهای ایرانی رجوع کنند؟این امیدبخشی برای نویسندگان ایجادشده که رمان خوب میتواندبه محصولی رسانهای تبدیل شود؟
ارتباط بین ادبیات و سینما در سطح حاکمیت
رشیدی: اقتباس از کتاب برای فیلم از ابتدا در سینما وجود داشته است. در سینمای ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب این اتفاق رخ داده، ولی اکثر کارگردانان و فیلمنامهنویسان ایران چون خود را یک نویسنده میدانند، حتی اگر از داستانی خوششان بیاید تغییراتی در کار میدهند و در نهایت گفته میشود الهامگرفته از فلان اثر. ارتباط بین ادبیات و سینما میتواند در سطح حاکمیت بهخوبی اتفاق بیفتد و ریشسفیدهایی مثل وزیر ارشاد یا معاون فرهنگی و معاون سینمایی باید کمک کنند.
پازوکی: ما ضعف شدیدی در این زمینه داریم. بیش از چهار یا پنج اقتباس متفاوت از کتاب بینوایان میبینیم. به عناوین مختلف آثار مختلفی از این اثر ساخته شده است. متن باقی مانده است و اثری که ویکتور هوگو در داستانش بر جای گذاشته، همچنان به قوت خود باقی است و ارزش بینوایان کم نمیشود. مردم دنیا همچنان مشتاق خواندن و دیدن این داستان هستند، ولی در ایران عملا چنین اتفاقاتی را شاهد نیستیم.
رشیدی: به نظر من وقتی کسی کتابی را خوانده و بعد نسخه سینمایی اثر را میبیند، لذت نمیبرد. وقتی کتاب را میخوانند فضاها، مکانها و آدمها را در ذهنشان میسازند اما وقتی فیلم را میبینند کارگردان قبلا این کار را برایشان انجام داده است؛ بنابراین لذت را برایشان کمتر میکند.
زیرمتن چیست؟
چند سالی میشود به این نتیجه رسیدهایم که متن چه تاثیر مهمی روی انتقال مفاهیم دارد و سعی کردهایم که نوشتن را بهخصوص در قالب داستان با الگوی اثرگذاری بیشتر و بهتر بر مخاطب ادامه بدهیم. حاصل تلاشهای چندساله ما چندین دوره آموزش داستاننویسی و کارگاههای تکجلسهای بود. در آخرین گام فعلی و با نگاه بلندمدت سرمایهگذاری روی مخاطبان علاقهمند به داستاننویسی برای اولینبار دوره بلند ششماهه داستاننویسی را با همکاری انتشارات «شهر کتابخون» برگزار کردیم تا در نهایت بعد از یک آموزش جامع و همراهی ششماهه، اثرات منتخب را به انتشارات معرفی کرده و در جهت به ثمر رسیدن تلاش علاقهمندان گام موثری برداشته باشیم.در حال حاضر زیرمتن در سه شبکه اجتماعی اینستاگرام، تلگرام و ایتا فعالیت دارد. در این دوره ششماهه خانم آمنه پازکی، نویسنده رمانهای ادموند و کریستوفر بهعنوان مربی، آقای محمد گنجی بهعنوان مجری و هماهنگکننده، آقای امیر رضایی و دیگر دوستان بهعنوان تیم اجرای تصویربرداری و برگزارکننده کلاس فعالیت دارند. حضور بانوان باپشتکار و بااستعداد از نقاط دورافتاده ایران در این دوره که با وجود مشکلات خاص زندگی شخصی علاقهمند و پرانگیزه در کلاسهای آنلاین شرکت میکنند، از نقاط امیدوارکننده جهت ادامه راهی است که در پیش گرفتهایم.