گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری هنر ایران: «سکوت» سادهترین، کمیابترین و باارزشترین کالای دنیای مدرن به حساب میآید. در دنیای شلوغ وسایل ارتباط جمعی و صحبتهای مداوم رسانهها و آدمها، «سکوت» جزو دستنیافتیترین امور به حساب میآید. رسیدن به «سکوت» در چنین دنیایی سخت و شیرین است. ارلینگ کاگه با سفر تنهاییاش به قطب جنوب […]
گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری هنر ایران: «سکوت» سادهترین، کمیابترین و باارزشترین کالای دنیای مدرن به حساب میآید. در دنیای شلوغ وسایل ارتباط جمعی و صحبتهای مداوم رسانهها و آدمها، «سکوت» جزو دستنیافتیترین امور به حساب میآید. رسیدن به «سکوت» در چنین دنیایی سخت و شیرین است.
ارلینگ کاگه با سفر تنهاییاش به قطب جنوب و درک عمیق و حقیقی سکوت، بیشتر از هر انسان دیگری پی به اهمیت سکوت در زندگی برده است. او جزو نخستین کسانی است که در عرض چند سال به قطب شمال و جنوب سفر کرد و دستاوردهای گرانبهایی از این سفرها به دست آورد، به ویژه آنکه او سفرش به قطب جنوب را در سال ۱۹۹۲، به شکل انفرادی و بدون هیچ دستگاه رادیویی آغاز کرد و در ۵۰ روز مسیر طولانی هزارو ۳۱۰ کیلومتری را پیمود. کاگه که زمانی در دانشگاه فلسفه خوانده و بعداً آن را رها کرده، در سفر ماجراجویانهاش، تجربیات مختلفی را از سر میگذراند که ماحصل این تجربیات را در کتابی با نام «سکوت، در زمانه هیاهو» به چاپ میرساند. کتابی که بعدها در بازار نشر ایران با ترکیب کتابی دیگر درباره اهمیت پیادهروی به چاپ رسید.
قدر دانستن نعمتهای کوچک زندگی
کاگه در کتاب «پیادهروی و سکوت، در زمانه هیاهو» از اهمیت و ارزش سکوت در زندگی سخن میگوید. او کتاب را به شیوه جستار نوشته است و در کل خواننده با خاطرات و نقطهنظرات او که گاهی رنگ و بویی فلسفی به خود میگیرد، آشنا میشود. او برخلاف بسیاری از نویسندگان انگیزشی که در خانه و دفترهای گرم و نرم، از سختیهای زندگی سخن میگویند، خودش به استقبال سختیهای تنهایی سفرکردن رفته و حاصل تجربیاتش را به رشته تحریر درآورده است.
برای نویسنده، قطب جنوب آرامترین جایی است که تا به حال دیده است. او خیلی زود در طول سفرش، متوجه جزئیات شگفتانگیز محیط اطرافش میشود. او روز بیستودوم سفرش در یادداشتهای روزانهاش چنین مینویسد: «خانه که هستم تنها از «لقمههای بزرگ» لذت میبرم، اما اینجا یاد میگیرم قدر لذتهای کوچک را بدانم. رنگهای متنوع برف، آرام گرفتن باد، اشکال گوناگون ابرها، همه و همه را میفهمم و سکوت را.» او توضیح میدهد در طول سفر ۵۰ روزهاش هرچه بیصداتر میشود، بیشتر میشنود. زندگی مدرن شهری این نعمت بزرگ را از ساکنانش گرفته است. مردمان شهرهای بزرگ درکی از سکوت و اعجاز آن ندارند و برخلاف تصور سکوت را موضوعی آزاردهنده میدانند.
سکوت و راهی برای شناختن خویشتن
شلوغی خیابانها، صدای ماشینها، آدمها، رادیو و تلویزیون سبب شده است گوش و ذهن ما همیشه به چیزی برای شنیدن عادت کند. این یکی از مخربترین عادتهای زندگی مدرن است، در حالی که در سکوت محض قطب جنوب، طبیعت در هیئت سکوت با کاگه حرف میزد.
سکوت باعث شده بود این مرد ماجراجو بیشتر و بهتر به خودشناسی برسد: «سکوت مونس من بود. در تنهایی و انزوا، بیهیچ تماسی با دنیای بیرون، وادار شده بودم بیشتر در افکار و عقایدم تأمل کنم و حتی شدیدتر از آن در احساساتم.»
رسیدن به معنای سکوت، اتفاقات مهمی را برایمان رقم میزند. ذهن ما را از توجه به دیگران به سمت خودمان میکشاند تا لختی با خودمان و افکار و احساساتمان تنها باشیم و بهتر احوال درونیمان را درک کنیم. شلوغی و سروصدای روزمره اجازه چنین کاری را به ما نمیدهد. ذهن در شلوغی و هیاهو، شکلی فرافکن به خود میگیرد و جای توجه به درون، مدام در بیرون به دنبال قضاوتگری و تقلا برای نادیدهگرفتن خویش است.
برخلاف تصور عامه که سکوت را امری ملالآور میدانند و آن را نشانهای از غم و ناراحتی به حساب میآورند، برای نویسنده سکوت غنی و منحصربهفرد است. کاگه از طریق سکوت به طرز فکرهای نو رسید و آن را شکل عمیقتری از تجربه زندگی دانست.
چرخه مخرب دوپامین
ظهور اینترنت، تلفنهای هوشمند و گسترش شبکههای اجتماعی کار انسان مدرن را جهت دستیافتن به سکوت و تفکر در خویشتن سختتر از همیشه کرده است. در چنین دنیایی هر چقدر غرق در تکنولوژی و ابزارآلات هوشمند باشیم، بیشتر حواسمان از محیط و زندگی پرت میشود.
سازندگان تلفنهای همراه و برنامههای هوشمند توسعه کسبوکارشان را بر اعتیاد مصرفکنندگان بنا میگذارند. شدت اعتیاد برخی از مردم به تلفنهای هوشمند و برنامههایش به قدری زیاد است که برخی صاحبنظران، نبرد میان تولیدکنندگان اپ را به جنگ تریاک جدید توصیف کردهاند.
مصرفکنندگان تکنولوژی پس از مدتی وارد چرخه دوپامین میشوند و مدام در پی آویختن از چیزی هستند؛ از موتور جستوجوی گوگل به چککردن پیامها و از چککردن پیامها تا گشت و گذار در شبکههای اجتماعی. این چرخهای است که تمامی ندارد و آدمها خیال میکنند با استفاده از آن حالتی از سرخوشی را تجربه میکنند.
اما برای کاگه با از سر گذراندن آن تجربههای ناب، سرخوشی و لذت بردن از زندگی شکل دیگری دارد. او توضیح میدهد که عاشق بیدارشدن با نغمه پرندگان است یا در جای دیگری توضیح میدهد تماشای آسمان پرستاره واقعیترین دوست آدم به حساب میآید.
شاید این بخش گویاترین توصیف کاگه از بهترین لحظات زندگیاش باشد: «لحظههای کوتاهی که به افق مینگرم و مسحور فضای دوروبرم میشوم یا وقتی فقط به تخته سنگی با خزههای سبز خیره میشوم و نمیتوانم نگاهم را از آن برگیرم یا مثلاً وقتی فقط کودکی در بغل دارم، بهترین لحظههای زندگیام هستند.»
کاگه به ما نشان میدهد کلید اسرار و کشف رموز زندگی در سکوت به دست میآید. او اعتقاد دارد در سکوت بهتر میتوان به خدا رسید و باید در زندگی برای رسیدن به سکوت تلاش کرد. تازه آن زمان است که میتوان گفت معنای زندگی را بهتر فهمیدهایم و فرصتهای بیشتری برای عمیقتر نگاه کردن به زندگی داشتهایم.
نویسنده: احمد محمدتبریزی