ستاره بد شانسی که رضا شاهرودی او را بهترین مدافع چپ تاریخ فوتبال ایران میداند و مجتبی محرمی نیز میگوید با استعدادترین دفاع چپی است که تا به حال دیده است.
جواد منافی که یکی از مدافعان چپ خوب ایران به شمار میرفت، در سال ۱۳۷۳ و پس از پایان مرحله گروهی مسابقات لیگ، در یک تصادف رانندگی به شدت مصدوم شد و یک هفته کما رفت. پس از این رخداد او بسیار کوشید تا خود را به آمادگی پیشین برساند، اما در این راه چندان کامیاب نبود و مجبور شد در جوانی و در سن ۲۴ سالگی برای همیشه فوتبال حرفهای را کنار بگذارد.
این در حالی بود که گفته میشد تیم هامبورگ آلمان و یک تیم انگلیسی خواهان او هستند و امیر عابدینی مدیرعامل وقت پرسپولیس قصد داشت او را ترانسفر کند. چه بسا اگر جواد منافی مصدوم نمیشد قبل از علی دایی، کریم باقری و خداداد عزیزی لژیونر میشد چرا که توانایی بازی در چند پست را داشت؛ از دفاع چپ بگیرید تا هافبک چپ و حتی هافبک دفاعی!
در همین ارتباط بد ندیدیم گفت و گویی با جواد منافی داشته باشیم و از زبان خودش حادثه تلخ تصادفش را بشنویم: «سال ۱۳۷۳ بود و ما با کشاورز بازی داشتیم. احمدرضا عابدزاده پس از مدتها آسیب دیدگی شدید و عمل جراحی برگشته بود تا درون دروازه پرسپولیس بایستد. ما آن بازی را به شکلی عجیب روی یک ضربه سر حسین داوودی مهاجم گیلانی کشاورز باختیم. اصلا حق مان باخت نبود و… خیلی ناراحت و پکر بودیم. تصمیم گرفتم فردای بعد از آن مسابقه به بهشهر بروم و دیداری با خانواده ام تازه کنم. ساعت ۶ صبح از تهران راه افتادم و با ماشین BMW ۳۲۰ خودم که تازه خریده بودم، به سمت شمال راه افتادم. شب خوابیدم و ساعت ۶ صبح به سمت مازندران رفتم. اتفاقا در مسیر سفر به شمال، کله پاچه هم خوردم و حوالی ساعت ۱۱ صبح تقریبا در ۱۰ کیلیومتری شهر ساری تلخ ترین حادثه زندگی ام را تجربه کردم. در حین رانندگی یک لحظه خواستم نوار کاست ضبط ماشین را تعویض کنم که ناگهان یک وانتی جلوی من سبز شد، بلافاصله ترمز گرفتم که به ماشین جلویی نخوریم اما چشمتان روز بد نبیند، افتادم در شانه جاده که حدود یک متری پایین تر بود، دور خودم ابتدا چرخیدم و بعد ماشینم چپ کرد. خوب یادم میآید سه بار ماشین معلق زد و چون کمربند نبسته بودم من هم پرت شدم بالا و همان لحظه متوجه شدم که گردنم شکست. احساس کردم از گردن به پایین فلج شدم و سپس بیهوش شدم. زمانی که به هوش آمدم یک ماشین که راننده اش کشتی گیر بود من را شناخت و کمک کرد از خودروی خودم خارج شوم. پاهایم هیچ حسی نداشت و همان لحظه دنیا روی سرم چرخید. فهمیدم چه بلایی سرم آمده و … فقط خدا را شکر میکنم که مهندس امیر عابدینی را سر راهم قرار داد. ایشان مثل یک پدر برای من بود و اگر محبتهایش نبود امروز شاید من روی ویلچر بودم. همیشه خودم را مدیون مهندس امیر عابدینی میدانم و…»
این صحبتهای مستعدترین چپ پای فوتبال ایران بعد از پیروزی انقلاب بود که به خاطر یک تصادف نا به هنگام فرصت لژیونر شدن در اروپا را از دست داد تا امروز با جمله تکراری «حیف شد» این گزارش را به پایان برسانیم.